قرآن در ادبیات فارسی
تاثير قرآن بر ادبيات فارسي
علي معروفي
با نگاهي گذرا آثار بزرگان ادبيات و شعر پيداست كه بسياري از عبارات و تعبيرات و اشارات و استدلالهاي آنان به اقتباس يا الهام از اين كتاب مبين و يا احاديث ائمه معصومين (عليهما السلام) است.
قرآن كتاب ديني و اعتقاد نامه همه مسلمانان جهان است. قرآن شريف اين كتاب حكمت و هدايت نظر به تعالي انسانها از خاك تا افلاك دارد و اساسا آمده است كه آدميزادگان را از مغاك شهوات پستحيواني به اوج افلاك و سفرهاي علوي و آسماني برساند. كتابي كه با گذشت هزار و چهار صد سال، با زندگي آنان عجين شده و گويي با رگ و پوست و خون آنان در هم آميخته. لذا خواندن، درك مفاهيم و آموزش اين كتاب بزرگ به منزله زيستن و حيات دوباره ما با قرآن است.
از روزي كه متولد ميشويم تا روزي كه از اين جهان فاني توشه حيات اخروي را بر ميگيريم و رختسفر ميبنديم در غم و شادي و در زندگي اجتماعي و فردي با قرآن و حديثسرو كار داريم و همين ملازمت و خلط شدن زندگي با اين كتاب آسماني نياز به فهميدن و فهمانيدن آن را براي هر مسلماني آشكار ميسازد.
از اين گذشته بر همه آشكار است كه پس از فتح ايران توسط اعراب و لشكر اسلام، مردم ايران كه نداي حيات بخش اسلام را با گوش جان شنيدند، با شور و شوق تمام اين فرهنگ را پذيرفتند و در بالندگي و رشد آن در زمينههاي گوناگون علمي، اعتقادي، احتماعي و سياسي، ادبي و هنري پا به پاي ديگر مسلمانان حركت كردند (و چه بسا در مواردي گوي سبقت را از اعراب ربودند). و سرمايههاي جاودان و ماندگاري را براي ما آفريدند.
ادبيات كهنسال كشورمان چنان مفاهيم گوناگوني را از اين سرچشمههاي پربركت الهي وام گرفته كه بدون آشنايي با قرآن و حديث، آگاهي نسبت به تمامي زواياي سرودهها و نوشتههاي شعرا و نويسندگان ايراني به امري محال مبدل شده است. از طرفي، اين تأثيرپذيري تنها به حوزه مفاهيم محدود نشده و حوزه علوم ادبي و چگونگي به كارگيري كلمات و كيفيت كلام را نيز در برگرفته است.
يكي از اين سرمايههاي افتخارآميز ما سرودههاي شاعران و سخنوران و نوشتههاي دبيران و مترسلان و نويسندگان و تاملات عارفان و انديشههاي حكيمان و فيلسوفان ايراني مسلمان است . با نگاهي گذرا به آثار اين بزرگان پيداست كه بسياري از عبارات و تعبيرات و اشارات و استدلالهاي آنان به اقتباس يا الهام از اين كتاب مبين و يا احاديث ائمه معصومين (عليهما السلام) است.
تاريخ ادبيات نشان مي دهد كه هر چه زمان گذشته است، نفوذ معنوي قرآن كريم در ادبيات مردم مسلمان بيشتر شده است. مقصود اين است كه در صدر اسلام يعني قرن اول و دوم، ادبيات عرب آن مقداري كه قرآن بايد جاي خود را باز كند نكرده است، هر چه زمان مي گذرد قرآن بيشتر آنها را تحت نفوذ قرار مي دهد.
مي آييم سراغ شعرهاي مسلمانان فارسي زبان، رودكي كه از شعراي قرن سوم است اشعارش فارسي محض است يعني نفوذ قرآن آنقدرها زياد به چشم نمي خورد. كم كم كه پيش مي رويم به زمان فردوسي و بعد از او كه مي رسيم نفوذ قرآن را بيشتر مشاهده مي كنيم.
وقتيكه به قرن ششم و هفتم يعني به دوران مولوي مي رسيم، مي بينيم مولوي حرفي غير از قرآن ندارد، هر چه مي گويد تفسيرهاي قرآن است منتهي از ديدگاه عرفاني.
در صورتيكه بايد قاعدتاً عكس قضيه باشد يعني يك اثر ادبي در زمان خودش بيشتر بايد اثر بگذارد تا يك قرن و دو قرن بعد.
تمكين از ادبيات قرآني توسط شاعران و نويسندگان، يك عامل بسيار مهم است. با توجه به اينكه قرآن بهعنوان يك كتاب كاملاً ادبي، الگويي موفق و نمونه اعلاي تأثيرگذاري بر مخاطب است، مورد توجه شاعران و نويسندگان هوشيار ما قرار گرفته و آنان براي اعتلا و فخامت بخشيدن به آثار خود به سراغ قرآن رفتهاند. قرآن از روشهاي ديگري از جمله تمثيل نيز استفاده كرده است. اين روش هم مانند ساير روشها براي قابل فهم كردن مطالب مورد استفاده قرار گرفته است. البته تمثيلات قرآن، تمثيلات خاصي هستند. بهعنوان مثال، وقتي قرآن ميخواهد در اذهان تصوري از بهشت ايجاد كند، ميگويد: “جنات تجري تحتها الانهار” و به اين ترتيب ذهن انسان را به سمتي سوق ميدهد كه ميتواند يك حوزه فكري و ذهني را از بهشت مجسم كند. زماني نيز كه ميخواهد خداوند را بشناساند، ميفرمايد: “الله نورالسماوات و الارض” به اين ترتيب ذهن را به يك حقيقت نوراني متمايل ميكند. سپس تعريفش از اين حقيقت نوراني خاصتر ميشود و ميگويد: “مثل نوره، كمشكاة فيها مصباح المصباح” و با اين تعريف، مفهومي را كه ما از نور محسوس ميشناسيم، از ذهنمان دور ميكند. سوگند خوردن نيز يكي ديگر از روشهاي قرآني است. قرآن هيچ نيازي به سوگند خوردن ندارد. اما چون مردم با سوگند مطلبي را بيشتر باور ميكنند، قرآن نيز چنين ميكند و گاه در بعضي از سورهها از جمله دو سوره شمس يا ضحي سوگندهاي مكرري ميآورد.
تأثير قرآن در فرهنگآفريني چندين تمدن فوقالعاده بوده است. ما چندين روايت از اسلام داريم كه همه اسلام است. اسلام ايراني، اسلام مصر، اسلام سوريه، اسلام اسپانيا و … و اسلام ايراني كه مرحوم هانري كربن كه اسلامشناس و ايرانشناس و شيعه شناس بزرگ فرانسوي باب كرده است كاملاً اصطلاح درستي است. يعني اسلام ايراني كه منظور تشيع است و قبل از اينكه حتي تشيع مذهب رسمي ما بشود بسياري از ايرانيها در علوم حديث و علوم قرآن پيشروي داشتند و نيز در علوم دستور زبان و صرف و نحو تا فلسفه و كلام كه الآن از اثرات آن معلوم است كه ايرانيها چه قدر تلاش كردهاند. يعني چندان تلاش كردهاند كه او از اسلام ايراني سخن ميگويد و به حق هم سخن ميگويد. پيش از اينكه شيعه در ايران سراسري شود يعني در قرن 10 و پيش از آن هم در قرون طلايي (قرن 4) كه اوج تمدن اسلامي بوده سهم ايرانيها چه در ادارة حكومت و راه بردن اجتماع و چه در فرهنگآفريني بسيار بوده است و قرآن نقش اول را ايفا ميكرده؛ در لغتنامهها حضور داشته، همچنين در فلسفه، عرفان و فقه حضور داشته. اصول فقه پر از مثالهاي قرآني است. علم حديث بايد با قرآن سنجيده شود و علم فقه كه از آيات احكام در درجة اول استفاده ميشود. تمدن به جنبة سختافزاري ميگويند و فرهنگ به جنبة نرم افزاري. به قول قديميها به آن نقطة زير ساخت ميگويند و به اين روساخت. مثل عرفان و شعر و فرهنگ و علم و …. بدون تمدن فرهنگ وجود ندارد و بدون فرهنگ هم تمدن.
قرآن همچنان در همة اركان تمدن و فرهنگ ما تأثير داشته و در شعر ما هم تأثير داشته است.
غالب كساني كه در حوزه ادبيات فارسي صاحب نامند، يا اشعري مذهبند و يا شيعه. از طرفي هم در بين اشعاره و هم در بين شيعيان، فرقههاي مختلفي داريم كه خوشبختانه آثار تمامي آنها كمابيش از آيات و احاديث تأثير پذيرفته است و اصولاً امروز نميتوان در حوزه تاريخ ادبي ايران اثري يافت كه متأثر از قرآن و حديث نباشد. ولي به يك نكته بايد توجه داشت و آن، اين است كه در دورهاي از تاريخ كشورمان، برخي شاعران به نوعي تأويلگرايي در آيات و احياناً احاديث ميل پيدا كردند، بخصوص شاعراني همچون ناصرخسرو كه معتقد به مذهب اسماعيليه بودند. از اين رو برداشتهاي خاصي از آيات قرآن و احاديث در آثار اين گروه از شاعران راه يافته است. از طرفي عرفا با برداشتهاي ذوقي از آيات كه به اشعارشان نيز راه پيدا كرد، مسائلي را مطرح كردند كه با برداشتهاي مفسران شيعه يا معتزلي از قرآن، سنخيتي ندارد و بر اين اساس مخالفتهايي هم با اين گروهها در طول تاريخ صورت گرفته است.علماي ادب در تدوين علوم ادبي دست به يك الگوبرداري جدي از قرآن زدهاند و به طور قطع در همه آثاري كه از سوي علماي ايراني و عرب در اين حوزه نوشته شده، بسياري از شواهد مثال از قرآن گرفته شده است. در برخي كتابها حتي كتابهايي كه به زبان فارسي نوشته شدهاند ،گاه مشاهده ميكنيم كه براي يك صنعت ادبي هيچ شاهد مثالي جز آيه قرآن نيافتهاند و همين شاهد مثال هم مدام در كتابهاي مختلف تكرار شده است. بنابراين ميتوانيم با قاطعيت بگوييم كه ادبيات فارسي نه تنها از لحاظ مضمون، بلكه از لحاظ صناعات ادبي نيز به شدت تحت تأثير قرآن و حديث، اين سرچشمههاي جوشان فيض و رحمت بوده است و در واقع بايد جاذبههاي ادبياتمان را تا حدي بسيار، مرهون زيبايي و شكوه كلام الهي و ائمه اطهار بدانيم.
سعدي خود در اين مورد مي گويد:
همه قبيله ي من، عالمان دين بودند مرا معلم عشق تو، شاعري آموخت.
تاثيرات زيادي، دين اسلام در تمام شئون زندگي ايرانيان بويژه در عرصه ادبيات از خود به جاي گزارده تا جائيكه ما بيشتر كتابهايي كه از پيشيايان برجاي مانده نگاهي بكنيم خواهيم دريافت كه كمتر موضوع ادبي است كه مايه خود را از مفاهيم قرآني نگرفته باشد به گونهاي كه بيشتر مفاهيم مطالب آنها يا بطور آشكار و يا غير مستقيم مانند كنايه و ايهام به بيان نكتهاي حكمت آموز كلام خداوند اشاره شده و در اين زمينه كافي است به قلم بزرگ مرداني چون مولوي، سعدي، فردوسي و ديگر آثار منظوم و منثور نظري كنيم تا در يابيم كه چقدر از آيات و اشارت و عبارت و يا نكات و دستورات تربيتي و اخلاقي، علمي و سياسي،… آورده و با شعرهات خود ذهن بشر را به تكاپو انداختهند.
در تاريخ ادبيات فارسي، نشانههاي تاثير قرآن در نظم و نشر فارسي كاملا مشهود است. از جهات متعدد و به صور گوناگون شعرا و نويسندگان ما از عبارات و مضامين آيات قرآني و الفاظ قرآني استفاده كردهاند. اين استفاده يا به عين عبارت بوده يا به مضمون يا به صورت اشاره و تلويح و درج يا به صورت حل و ترجمه يا به صورت كاربرد الفاظ قرآني نمونههاي زيادي در دورههاي ادبي زبان فارسي سراغ داريم كه اين تاثيرات را كاملا نشان ميدهد. در قرن چهارم هجري اصولا معارف اسلامي پايه و اساس فرهنگ جوامع مسلمان بود و در همه شئون زندگي مسلمانان نفوذ داشت. طبعا شعر و ادب نيز از اين تاثير و نفوذ بيبهره نماند. در اشعار فارسي كه از اين دوره (عصر ساماني) برجاي مانده، شواهد متعددي براي اين تاثير ميتوان يافت. در اشعاري از اين دوره، مضامين و قصص قرآني و احاديث نبوي به درجات و صور گوناگون بازتاب پيدا كرده است. مثلا در اشعار رودكي ميبينيم: “حجت يكتا خداي و سايه اويست / طاعت او كرده واجب آيت فرقان” كه اشاره دارد به “و اطيعوالله الرسول و اولي الامر منكم” (آيه 62 سوره نسا). يا جاي ديگر ميگويد كه “سماع و باده گلگون و لعبتان چو ماه / اگر فرشته ببيند در اوفتد در چاه” كه اشاره به داستان هاروت و ماروت در قرآن است. باز هم رودكي ميگويد: “زلفينك او بر نهاده دارد / بر گردنهاروت زاولانه” (زاولانه = بند آهنين) كه باز به داستان هاروت و ماروت در آيه 96 سوره بقره اشاره دارد. از ابوشكور بلخي در همين دوره داريم: “از دور به ديدار تو اندر نگرستم / مجروح شد آن چهره پر حسن و ملاحت / وز غمزه تو خسته شد آزرده دل من / وين حكم قضايست جراحت به جراحت” كه به آيه قصاص (49) در سوره مائده اشاره دارد. يا باز شهيد بلخي ميگويد: “به منجنيق عذاب اندرم چو ابراهيم / در آتش حسراتم فگند خواهندي” كه به داستان ابراهيم و نمرود در سوره انبيا (آيات 61 _ 69) اشاره دارد.
در مدارس نظاميه كه به همت خواجه نظامالملك وزير دانشمند سلجوقي در قرن پنجم هجري در ايران شكل گرفت، درسهاي يكنواختي تدريس ميشد كه از جمله دروس آموزش علوم اسلامي از قبيل تفسير و حديثشناسي بود و به همين دليل اكثر شعرا و نويسندگان و عالمان ما برخاسته از همين مدارس بودهاند. بنابراين، ميتوان گفت نظاميهها در ترويج علوم اسلامي و رونق ادبيات و نيز در تأثيرپذيري ادبيات از قرآن و حديث نقش مهمي ايفا كردهاند. البته در همينجا بايد به عامل ديگري هم اشاره كرد كه آن رونق بازار وعظ است. همانطور كه ميدانيم شيوع تصوف در ايران و ظهور شخصيتهاي برجستهاي كه اين نوع تعليمات را سرلوحه فعاليتشان قرار ميدادند، سبب شد تا شاگردان اين افراد نيز كه عمدتاً ادبا، فضلا و دانشمندان آن دوره يا دوره بعد بودند، تحت تأثير وعظ و خطابه قرارگيرند و انديشههايي را كه از اين مجالس اخذ ميكردند در آثار خود منعكس كنند و به اين ترتيب استفاده از آيات و احاديث از اين طريق نيز در ادبيات فارسي رونق بيشتري يافت.
در مورد راز نگهداري و غيبت نكردن حافظ عليه الرحمه ميفرمايد:
پير گلرنگ من اندر حق ارزق پوشان رخصت خبث نداد از نه حكايتها بود
كه بيت فوق اشاره به آيهاي از قرآن است. پيرگلرنگ در اين بيت كنايه از شراب گلرنگ و يا شايد هم پير مغان باشد و بدان مناسبت كه چهرهاي صورتي گلفام دارد و ازرق پوشان كنايه است از صوفيه بدان مناسبت كه خرقه كبود ميپوشند. رخصت خبث نيز به معني اجازاه افشاي خباثتها، پليديها است چرا كه غيبت كردن كار بد و حرامي است و مفهوم اين بيت بر گرفته از آيه شريفه ” و بعضي، بعضي ديگر را غيبت نكنيد آيا دوست داريد يكي از شما گوشت برادرش را بخورد در حاليكه كراهت دارد از آن” گرفته شده است.
خاقاني شيرواني در مورد فطرت پاك اوليه مي گويد:
چنان در بوته تلقين مرا بگداخت كاندرمن نه شيطان ماند و وسواسش نه آدم ماند و عصيانش
در توضيح اين بيت آمده كه من به آن فطرت پاك اوليه بازگشتم نه ميدانم شيطان چيست نه آدم كيست. ” اشاره به آيه : ” وعصي آدم ربه فخوي".
و باز اين مثالها زياد است كه در اين فرصت ممكن نيست كه تمام شعرها بيان گردد؛ پس به اين چند مورد اكتفا ميكنيم. در گلستان سعدي آمده كه:
- پس در هر نفسي نعمت موجودست و بر هرنعمتي شكري واجب.
كه اشاره به آيه هفتم سوره ابراهيم ميباشد كه ” اگر واقعا سپاسگزاري كنيد نعمت شما را افزون خواهم كرد و اگر ناسپاسي نمايي قطعا عذاب من سخت خواهد بود".
بطور كلي در اشعار شاعران و نثرهاي نويسندگان به غير از آيات الهي به سخن معصومان و احاديث آنها بسيار اشاره كردهاند.
اما بزرگترين چيستان و به بيان ديگر سرّ اسرار هستي آفريدگار است و در كنار آن چرايي آفرينش و از كجايي آن ، هان كه مولانا ميگويد:
از كجا آمده ام آمدنم بهر چه بود به كجا مي روم آخر ننمايي وطنم
نخست بايد گفت كه تأثير قرآن و حديث بر ادبيات فارسي همچنان مشهود است و كساني همچون شهريار، مهرداد اوستا و حتي شاعران نوپردازي مانند اخوان ثالث در آثارشان به آيات و احاديث و قصص قرآني توجه داشتهاند. در مورد تغيير در نحوه استفاده ادباي گذشته و معاصر، چنين به نظر ميرسد كه در شعر و نثر قديم انعكاس آيات و احاديث در اشكال متنوع و متعددي صورت ميگرفت، از جمله درج كامل، درج ناقص، تضمين، اقتباس، تلميح و… در بعضي از دواوين، آيهاي به جاي يك مصرع آمده است. بهعنوان مثال “بسمالله الرحمن الرحيم” را نظامي بهعنوان مصرعي در ابتداي مخزنالاسرار آورده است، ولي اكنون آيات و احاديث بيشتر به صورت تلميح و اشاره مورد استفاده قرار ميگيرد.
بعد از ظهور اسلام در ايران، نزديك به دو قرن ادبيات فارسي مكتوب قابل توجهي نداشتهايم. البته اين نكته به اين معنا نيست كه ادبا و شعراي ما از نوشتن و سرودن دست كشيدند بلكه بنا بر ضرورتهايي كه در آن هنگام به وجود آمد، به زبان عربي تمايل پيدا كردند ولي نكتهاي كه بايد آن را مورد توجه قرار دهيم، اين است كه اين تأثيرپذيري به مرور در بين ادبا و شعراي ما بيشتر شده. مثلاً اگرچه رودكي بهعنوان نخستين شاعر پرمايه ايراني در دوره اسلامي مطرح است و تحت تأثير قرآن، حديث و فرهنگ ديني قرار دارد، منتها ميزان اين تأثير نسبت به شاعري كه در اواخر قرن پنجم و اوائل قرن ششم ميزيسته كمرنگ است. يعني تأثيرگذاري قرآن و حديث را در رودكي، دقيقي و فردوسي نسبت به حديقه سنايي به مراتب كمتر ميبينيم. در دوره غزنوي هم شواهد متعددي از تاثير آيات قرآني و مضامين قرآني در شعر فارسي داريم. مثلا در اين شعر از ناصر خسرو ميخوانيم: “نز پي بازي آفريد تو را / چه كني بيهده حديث دراز / بازگشتت به سوي يزدانست / چند باشي اسير آز و نياز". “نز پي بازي آفريد تو را” اشاره است به “افحسبتم انما خلقناكم عبثا و انكم الينا ترجعون” كه در سوره مومنون (آيه 115) آمده است. يا باز ناصر خسرو ميگويد: “زندگاني دراز خواهد مرد / از پي خفت و خيز از پي خورد / تا مزه بيشتر تواند يافت / تا بزه بيشتر تواند كرد” كه اشاره است به آيه “بل يريد الانسان ليفجر امامه” در سوره قيامة (آيه 5). به خصوص در مورد ناصر خسرو، استاد دكتر مهدي محقق تحقيق زيادي كرده و تمام اين اشارات قرآني را در ميان اشعار او نشان داده است.
يا در همين دوره غزنوي از عنصري داريم: “در دشمنانت گرچه كثيرند خير نيست / چونان كه گفت يزدان لاخير في كثير” كه اشاره است به سوره نسا، آيه 114: “لا خير في كثير من نجويهم". در اينجا عنصري به صراحت اشاره ميكند كه اين عبارت قرآني است. در جاي ديگر باز عنصري اشاره دارد به داستان هاروت و ماروت در سوره بقره و ميگويد: “زهره به دو رخسار تو داده همه زيور / هاروت به دو چشم تو داده همه دستان.”
يا اشاره منوچهري به داستان آبستن شدن مريم در اين شعر: “بي شوي شد آبستن چون مريم عمران / وين قصه بسي خوبتر و خوشتر از آنست /زيرا كه گر آبستن مريم به دهان شد / اين دختر رز را نه لبست و نه دهانست” كه برگرفته از دو آيه از سوره انبيا و تحريم است: “فنفخنا فيها من روحنا” (آيه 91 سوره انبيا)، “فنفخنا فيه من روحنا” (آيه 12 سوره تحريم).
ناصرخسرو قبادياني بلخي يكي از حكماء و شعراي نيمهء دوم قرن پنجم هجري است ، ايام شباب را به عيش و نوش گذراند اما در سن چهل و سه سالگي تحول معنوي براي او پيش آمد از تعلقات چشم پوشيد و به سوي كعبه روانه شد. پس از زيارت كعبه به مصر رفت و با دعاه اسماعيليه آشنا شد و زندگاني معنوي تازهاي را آغاز كرد. پس از بازگشت به خراسان، بيپروا به نشر دعوت فاطميان پرداخت . ناصرخسرو داراي تاليفات زيادي است از جمله: وجه دين، جامعالحكمتين، زادالمسافرين، سفرنامه و ديوان اشعار. او در فن قصيدهسرايي استادان استادي مسلم است . او حكيمي است الهي و در مبحث الهيات و تاويل آيات قرآن نظراتش شايان توجه است . اسماعيليه و ناصرخسرو به تاويل قائلند و آيات قرآن را به كلي تاويل ميكنند: “شورست چو دريا بمثل صورت تنزيل تاويل چو لؤلؤست سوي مردم دانا” و در “جامعالحكمتين” ميگويد: “مر كتاب خداي را تاويل است ، اما بتاويل عقلي گويند صفات مخلوق را از خالق نفي كنيم” ناصرخسرو، قرآن كريم را از حفظ داشته و به سبب اعتقاد محكم او نسبت به قران، در شعر خويش از اين كتاب آسماني بسيار تاثير پذيرفته است . در اين رساله كوشيدهايم تا تاثير قرآن كريم را در شعر ناصرخسرو براساس ابواب زير بررسي كنيم: تلميح به قصص قرآن: ناصرخسرو طبق روش خاص خود به قصص مختلف قرآن اشاره كرده است ، مانند داستان خلقت آدم و سجده نكردن شيطان بر او، داستان هاروت و ماروت ، داستان حضرت نوح و كشتي و طوفان و غيره. اشاره به آيات قرآن كريم: در اين بخش بيتهايي از ديوان ناصرخسرو كه در آنها به سورهاي از قرآن يا آيهاي از آيات قرآن كريم اشاره شده، آورده شده است ، در هر مورد آيهء مورد نظر را نيز ذكر كردهايم. معني و مفهوم آيات : ناصرخسرو در بسياري از اشعار خود مضمون آيات قرآن كريم را آورده است ، آنچنان كه به خواندن آن بيت ، و آشنايي مختصر با قرآن كريم، آيهء مورد نظر به ذهن ميرسد. در اين بخش ، ابياتي را آوردهايم كه مفاهيم آن از مفاهيم آيات قرآن اقتباس شده است . مفردات قرآن كريم: در اين بخش اشعاري از ديوان ناصرخسرو ذكر شده است كه شاعر در آنها، لغات و تركيباتي را از قرآن گرفته است . كاربرد اين لغات و تركيبات گاهي هيچ ارتباطي به آيهء قرآن ندارد و گاهي نيز با آيات قرآن مرتبط است . تشبيهات قرآن كريم: آخرين بخشي كه در رسالهء حاضر به آن پرداخته شده است تصاوير قرآني و تشبيهاتي است كه ناصرخسرو با استفاده از قرآن كريم در ديوان خود آورده است . در اين رساله، هر جا آيهاي نقل كردهايم، ترجمهء آن را نيز تفسير ابوالفتوح رازي آوردهايم.
صبر و شكيبايي قرآن در نظم شاعران
يا ايهَا الَّذينَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَ صابِرُوا وَ رابِطُوا وَ اتَّقُوا اللّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ؛ آلعمران/200 ؛ اي اهل ايمان! در كار دين صبور باشيد و يكديگر را به صبر و مقاومت سفارش كنيد و مراقب كار دشمن باشيد تا شايد رستگار گرديد.
إِنَّما يوَفَّى الصّابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَيرِ حِسابٍ؛ زمر/10؛ صبر كنندگان را مزد بيشمار داده ميشود.
وَ إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا فَإِنَّ ذلِكَ مِنْ عَزْمِ اْلأُمُورِ؛ آلعمران/186؛ و اگر صبر پيشه كنيد و پرهيزكار شويد (البته ظفر بيابيد) كه ثبات و تقوا سبب نيرومندي و قوت اراده در كارها است.
هيچ عمــل نـزد خــداي جليـل نيسـت به مقبـولي صبـر جميـل
صبر گشاينـده هر مشكـل است همدم جان است و اسير دل است
همه كارها از فرد بستگي گشايد و ليكن به آهستگي
نظامي
چو بر رشته كاري افتد گره شكيبايي از جهد بيهـوده به
تيغ حلـم از تيغ آهـن تيزتر بل ز صد لشكر ظفر انگيزتر
مولوي
صبر و ظفر هر دو دوستان قديمند بـر اثـر صـبر نـوبـت ظفـر ايــد
حافظ
منشين ترش از گردش ايام كه صبر تلخ اسـت و ليكن بر شيــريـن دارد
سعدي
اي دل صبور باش و مخور غم كه عاقبـت اين شام صبح گردد و اين شب سحر شود
حافظ