یا زهرا
بانو فاطمه الگوی منتظران
با توجه به موقعت خاص و منحصر به فرد حضرت زهرا(س) در تاریخ صدر اسلام، چه ویژگی هایی از سیره رفتار و گفتار ایشان می تواند برای منتظران شیعه در عصر غیبت الگو باشد؟
مهدی پور: اطاعت و فداکاری و ایثار برای امام دوران یکی از ویژگی های حضرت زهرا(س) است که باید برای منتظران شیعه در عصر غیبت الگو باشد.
حضرت زهرا(س) همه مشکلات را برای دفاع از امیرالمومنین به عنوان امام زمانش تحمل می کرد ما نیز باید با تاسی به حضرت زهرا(س) برای دفاع از امام زمانمان با تمام نیرو در اطاعت و خدمت امام باشیم و تلاش کنیم مشکلات ظهور را در حد توان مرتفع کنیم.
آیا در احادیث القاب مشترکی بین حضرت حجت (عج) و مادر بزرگوارشان وجود دارد؟
“بقیه النبوه” یکی از القاب حضرت زهرا(س) است. لقب بازمانده نبوت را حضرت علی (ع) به حضرت فاطمه (س) داده است. حضرت زهرا(س) بازمانده ۱۲۴ هزار پیامبر است. با آمدن این پیامبران کلمة الله تمام نشده و ادامه دارد و بقیه آن توسط حضرت فاطمه، در مصحف فاطمه آمده است.
تعبیر شده است که مصحف حضرت زهرا(س) برابر با قرآن است یعنی اگر قرآن را با حروف معمولی حروف چینی کنیم حدودا ۶۰۰ صفحه می شود و اگر مصحف حضرت زهرا را با این حروف، حروف چینی شود، ۱۸۰۰ صفحه می شود در حالی که یک کلمه از قرآن در آن نیست و فقط ملاحم غیبی است و هر کس تا قیامت به قدرت می رسد در کتاب مصحف فاطمه آمده است.
امام زمان (عج) نیز بقیه الله است یعنی آنچه بنا است از علم در اختیار بشر قرار بگیرد با حضرت کامل می شود. آن مقدار که توسط ۱۲۴ هزار پیامبر آمده و مردم با تجربه و تلاش به گسترش آن افزودند در آموزه های دینی ما به ۲ حرف تعبیر شده و فرموده
” یکی از ویژگی های ممتاز حضرت زهرا(س) نور درخشان سیمای آن حضرت است. عایشه می گوید: “ما در شب ها در نور جمال حضرت زهرا(س) نخ در سوزن می کردیم.” این در حالی است که یکی از القاب حضرت مهدی (عج) نیز “طاووس اهل الجنه” است. “
اند: دانش ۲۷ حرف است. ۲ حرف از آن توسط انبیا و تلاش مردمان به منصه ظهور رسیده است و ۲۵ حرف آن توسط بقیه الله در دنیا منتشرمی شود.
آیا حضرت فاطمه بعد از ظهور امام زمان (عج) رجعت خواهند کرد؟
حضرت فاطمه زهرا (س) بعد از ظهور رجعت خواهند کرد یا خیر؟ و اگر جواب خیر است آن زمان می شود عکس یا تصویر مبارکشان را دید؟
پاسخ اجمالی
حدیثی در منابع روایی وجود دارد که حکایت از رجعت حضرت زهرا (س) بعد از ظهور امام زمان (عج) دارد. داستان رجعت آن حضرت در ضمن روایتی طولانی که در پرسش مفضل از امام صادق (ع) مطرح شده، آمده است: مفضل می گوید از امام صادق (ع) پرسیدم: آقا، آیا پیامبر (ص) و على (ع) با قائم (عج) خواهند بود؟ فرمود: آرى، و الله پیامبر و على (ع) ناگزیر می باید قدم روى زمین بگذارند…. اى مفضل! گویا مى بینم که ما ائمه آن موقع جلوی پیامبر جمع شده و به آن حضرت شکایت مى کنیم که امت بعد از وى چه به روز ما آوردند، و مى گوییم امت، ما را تکذیب کردند؛ بى اعتنایى، نفرین، لعنت و تهدید به قتل نمودند، حاکمان ستمگر آنها ما را از وطن بیرون آورده به پایتخت خود بردند و جمعى از ما را با سم و حبس کشتند. در این وقت پیغمبر سخت گریه می کند و می فرماید اى فرزندان من! هر چه به شما رسید بیشتر به جد شما رسید.
آن گاه فاطمۀ زهرا (س) مى آید و از ظلم هایی که در حق او همسرش شده و غصب فدک، ملک خود توسط آنها، و رفتن به میان مهاجرین و انصار و ایراد خطبه اش در خصوص غصب فدک، شکایت می کند. سپس نقل می کند که چگونه جمعى امیر المؤمنین (ع) را از خانه خود براى بیعت گرفتن در سقیفه بنى ساعده بردند،… .[1]
بنابر این، طبق این روایت که مفضل از امام صادق (ع) نقل می کند، حضرت فاطمه (س) نیز جزو رجعت کنندگان خواهند بود؛ لذا با این فرض، سؤال بعدی در مورد عکس و تصویر آن حضرت موضوعیت ندارد. اگر چه شرعاً ایرادی ندارد که تصویر با حجاب ایشان منتشر شود، در عین حال لزومی نیز برای چنین کار وجود ندارد.
قیام و قعود کنایه از ظهور و غیبت امام عصر(عج) است
حجت الاسلام عباس رمضان علیزاده، این پژوهشگر مهدوی با بیان اینکه فراز “اَلسَّلامُ عَلَیْكَ حینَ تَقوُمُ، اَلسَّلامُ عَلَیْكَ حینَ تَقْعُدُ” را به دو صورت ظاهری و کنایی معنا می کنیم، تصریح کرد: در معنای ظاهری، منظور از قیام و قعود همان ایستادن و نشستن امام می باشد همانگونه که در عرف معمول است که هر عاشقی به معشوق و هر عبدی به مولایش در همه حالاتش اظهار ارادت می کند. در معنای کنایی منظور از قیام و قعود، همانگونه که در حدیث نبوی درباره امام حسن (ع) و امام حسین (ع) آمده که پیامبر (ص) فرمودند: حسن و حسین هر دو امام و پیشوا هستند چه قیام کنند چه قعود، منظور از قیام در این حدیث جنگیدن با دشمن و منظور از قعود همان صلح کردن با دشمن طبق مصالحی است.
آمادگی فكری و فرهنگی برای ظهور امام زمان (عج)
آمادگی فكری و فرهنگی برای ظهور امام زمان (عج)
به این معنا كه سطح افكار مردم جهان آن چنان بالا رود كه بدانند مثلاُ نژاد مناطق مختلف جغرافیایی مسأله قابل توجهی در زندگی بشریت نیست، تفاوت رنگها، زبان ها و سرزمین ها نمی تواند نوع بشر را از هم جدا سازد، تعصبهای قبیله ای و گروهی باید برای همیشه از میان برود و فكر مسخره آمیز نژاد برتر را باید به دور انداخت، مرزهای ساختگی با سیمهای خاردار و دیوارهایی همچون دیوار باستانی چین . نمی تواند انسانها را از هم دور سازد .
بلكه همانگونه كه نور آفتاب و نسیم روح بخش ابرهای باران زا و سایر مواهب و نیروهای جهان طبیعت به مرزها ابداً توجهی ندارند و همه روی كره زمین را دور می زنند و دنیا را عملاً یك كشور می دانند ما انسانها نیز به همین مرحله از رشد فكری برسیم و اگر خوب دقت كنیم می بینیم كه این طرز تفكر در میان آگاهان و روشنفكران جهان در حال تكوین و تكامل است و روز به روز بر تعداد كسانی كه به مسأله جهان وطنی می اندیشند افزوده می شود ، لذا مسأله زبان واحد و پول و حكومت واحد جهانی علناً در جهان مطرح است .
علی رغم آنچه بعضیها می پندارند كه رسیدن به مرحله تكامل اجتماعی و جهانی آكنده از صلح و عدالت ، حتماً باید همراه با نابودی تكنولوژی جدید امكان پذیر شود ، وجود این صنایع پیشرفته نه تنها مزاحم یك حكومت عادلانه جهانی نیست بلكه شاید بدون آن وصول به چنین هدفی محال باشد، زیرا برای ایجاد كنترل یك نظام جهانی ، یك سلسله وسایل مافوق مدرن لازم است كه با آن بتوان جهان را درمدت كوتاهی در نوردید و به همه جا سركشی كرد
ب ) آمادگیهای اجتماعی:
مردم جهان باید از ظلم و ستم و نظامهای موجود خسته شوند و تلخی این زندگی مادی و تك بعدی را احساس كنند، حتی از اینكه ادامه این راه تك بعدی ممكن است در آینده مشكلات كنونی را حل كند، مأیوس شوند .
مردم جهان باید بفهمند آنچه در قرن هیجده ، نوزده و بیست میلادی درباره آینده درخشان تمدن بشری در پرتو پیشرفتهای ماشینی به آنها نوید داده می شد، در واقع، باغ سبزی بیش نبود و یا همچون سرایی بود در یك بیابان سوزان، در برابر دیدگان مسافران تشنه كام .
نه تنها صلح ، رفاه و امنیت مردم جهان تأمین نشد، بلكه دامنه مناقشات و نا امنی های مادی و معنوی گسترش یافت، نه تنها وضع قوانین به ظاهر جالب، ظلم، تبعیض، استعمار و شكافهای عظیم طبقاتی را از جهان برنچید بلكه مفاسد پیشین در مقیاسهای عظیم تر و اشكال خطرناكتر بروز كرد .
پی بردن به عمق وضع خطرناك كنونی ،نخست حالت تفكر، سپس تردید و سرانجام ، یأس از وضع موجود جهان و آمادگی برای یك انقلاب همه جانبه بر اساس ارزشهای جدید به وجود می آورد و این چیزی است كه تا حاصل نشود، رسیدن به چنان مرحله ای ممكن نیست . درست همانند دمل چركینی می ماند كه تا نضح نگیرد ، لحظه نشتر زدن آن فرا نخواهد رسید .
غیبت امام (ع) ،بزرگترین گرفتاری عصر
غیبت امام (ع) ،بزرگترین گرفتاری عصر:
برای اینکه میزان حرمان و بیچارگی شیعه در زمان غیبت امامش بیشتر روشن شود، یکی از بهترین راهها مقایسه زمان غیبت با زمان ظهور ایشان است و توجه کردن به اینکه پس از ظهور چه برکاتی آشکار می شود و چه نعمت هایی از طرف خداوند بر کلّ عالم سرازیر می گردد؛ نعمت ها و برکاتی که رنگ عالم را به کلّی با زمان غیبت متفاوت می سازد.
به عنوان نمونه از حضرت علیّ بن الحسین علیه السلام نقل شده که فرمودند:
اِذا قامَ قائمُنا، اَذهَبَ اللهُ عَزّ وَ جَلّ عَن شیعَتِنا العاهَةَ وَ جَعَلَ قُلوبَهم کَزُبُرِ الحَدیدِ. [الخصال ج2 ص 541]
وقتی قائم ما (اهل بیت علهیم السلام) قیام کند، خدای عزّ و جلّ امراض و ناراحتی ها را از شیعیان ما دور می کند و دل های ایشان را همچون پاره های آهن می گرداند.
ناراحتی های شیعیان تنها با ظهور امامشان رفع می شود و دل های آنها مانند آهن محکم و استوار می گردد، به طوری که هیچ عاملی در ایشان سستی و انحراف در عقیده و دینداری ایجاد نمی کند.
یکی دیگر از بشارت های زمان ظهور این است که امام عصر علیه السلام، شیعه را از گرفتاری ها و تنگناهای سخت نجات می دهند. به فرموده حضرت صادق علیه السلام :
هُوَ المُفَرِّجُ لِلکَربِ عَن شیعَتِهِ بَعدَ ضَنکٍ شَدیدٍ و بَلاءٍ طَویل ٍ و جَورٍ . فَطوبی لِمَن اَدرَکَ ذلکَ الزَمانَ. [کمال الدین باب 55 ح8]
اوست برطرف کننده گرفتاری و پریشانی شیعیانش پس از بینوایی و بدبختی سخت و بلای طولانی و ستم. پش خوشا به حال کسانی که آن زمان را درک کنند.
بیچارگی و بدبختی سخت و بلای طولانی شیعیان، مربوط به زمان غیبت امام علیه السلام است که در فشار و تنگنا زندگی را سپری می کنند. با ظهور امام علیه السلام همه این ناراحتی ها رفع می شود و مؤمنان در همه عالم به آسایش و راحتی می رسند. به همین جهت یکی از اوصاف حضرت در دعاها “مُزیلُ الهَمِّ ” : برطرف کننده ناراحتی است.[بحارالانوار ج 102 ص 102 ]
یکی دیگر از القاب ایشان “جامِعُ الکَلِمَةِ عَلَی التقوی": گردآورنده اعتقاد بر محور تقواست. [دعای ندبه( الاقبال ص 297 ) ] بر اساس این صفت اعتقادات مختلف که بعضاً به خاطر غرض ورزی ها و سوء استفاده ها، با یکدیگر تعارض پیدا کرده اند، همگی بر محور تقوا و اساس خدایی گرد آورده می شوند و تنها عقیده حق و قول مرضیّ خداوند بر دلها و افکار حاکم می گردد.
امام صادق علیه السلام در توصیف همین ویژگی فرموده اند:
اما تُحِبّونَ ان یُظهِرَ اللهُ تبارک و تعالی الحقَّ و العَدلَ فی البـِلادِ و یَجمَعَ اللهُ الکَلِمَةَ و یؤلِّفَ اللهُ بَینَ قُلوبٍ مُختَلِفَةٍ و لا یَعصُونَ اللهَ فی ارضه؟! [اصول کافی، کتاب الحجة، باب نادر فی حال الغیبه، ح 2]
آیا دوست ندارید که خداوند متعال حق و عدالت را در همه سرزمین ها آشکار گرداند و وحدت کلمه (عقیده) به وجود آورد و بین دلهای جدا و پراکنده الفت برقرار نماید و هیچکس خداوند را در زمینش نافرمانی نکند؟!
با ظهور حضرت بقیّه الله ارواحنا فداه، ادیان و مذاهب ساختگی و منحرف همگی از بین می روند و مردمان بر محور دین حق- اسلام- اتفاق عقیده پیدا می کنند. خدای متعال فرموده است:
“هو الّذی اَرسَلَ رسولَه بِالهُدی و دین ِالحَقِّّ لِیُظهِرَهُ عَلی الدینِ کُلَّه ولَو کَرِهَ المُشرِکُون". (برائت/33 )
اوست آنکه فرستاده خود را با هدایت و دین حق فرستاد تا او را بر تمامی دین ها چیره گرداند هر چند که مشرکان را خوش نیاید.
حضرت موسی بن جعفر علیهم السلام در تفسیر قسمت اول آیه چنین فرمودند:
هو الّذی اَمَرَ رسولَه بِالوِلایَةِِ لِوَصیّهِ . و الوِلایَةُ هی دینُ الحقِّ.
اوست آنکه فرستاده خود را به ولایت وصیّ خویش فرمان داد. و ولایت همان دین حق است.
و در توضیح ادامه آن اضافه کردند:
یُظهِرُهَُ عَلی جَمیعِ الاَدیانِ عِند قیامِ القائم (علیه السلام). [اصول کافی، کتاب الحجة، باب فیهُ نکت و نتف من التنزیل فی الولایه، ح 91 ]
دین حقّ را هنگام قیام حضرت قائم علیه السلام بر همه ادیان چیره می گرداند.
امام زمان(عج) غریب تر از امام حسین(ع)
ارسال شده توسط دلسوخته ارباب در ۱۳ فروردین ۱۳۹۲ | 470 بازدید لينك كوتاه اين مطلب: http://mahdiyar.ir/?p=463
«….قرآن کریم می فرماید یعقوب(ع) برای یوسف(ع) خود گریه می کرد، حضرت یعقوب میدانست یوسفش کجاست، میدانست در کاخ است، میدانست سالم است، میدانست مشکلی ندارد، پیغمبر خدا بود، میدانست و گریه می کرد و ما نمی دانیم یوسف فاطمه کجاست و چقدر باید گریه کنیم؟!! گریه های خودرا برای امام زمان بریزید اشکهای خود را برای پسر فاطمه بریزید، مهدی فاطمه غریبه، مظلومه، برای یوسف زهرا ناله کنید اشکهای خود را بیمهی او کنید….. اگرکسی از من بپرسد غریب تر از حسین کیست میگویم مهدی فاطمه.
دلیل اولم:
امام حسین، یک ابوالفضل داشت، عباسامام زمان کیست؟!
امامحسین،یک علیاکبرداشت، علی اکبرامام زمان کیست؟!
امام حسین ، علی اکبر داشت، حضرت قاسم داشت،جعفر داشت.
امام زمان چهکسی را دارد؟!! دل امام زمان به چه کسی خوشست؟!!
دلیل دومم
از پیغمبر تا تولد امام زمان ۲۵۵ سال طول کشید و تا اول امامت امام زمان ۲۶۰ سال. سیزده معصوم، مظلومیتشان همه با هم ۲۶۰ سال طول کشید اما امام زمان به تنهایی۱۱۷۶ سال، غریب و مظلوم است.
امام زمان از امام حسین مظلوم تر نیست؟ امروزه کسی هست سراغ امام زمان را بگیرد؟!!»
مظلوم مرد جهان
وقتی امام زمان(عج) از مظلومیت خودمی گويند:
«شیعیان ما به اندازه ی آب خوردنی ما را نمی خواهند؛
اگر ما را بخواهند دعا می کنند و فرج ما می رسد.»۱
یکی از علمای وارسته و برجسته ی نجف به کربلای معلّی مشرّف می شود و در حرم مطهّر حضرت سیّدالشّهداء علیه السّلام به محضر حضرت مهدی أرواحنا فداه شرف یاب می گردد.
امام زمان علیه السّلام به او می فرمایند:
«فلانی، ببین این جا که (در کنار ضریح جدّ غریبم و زیرگنبد طلای آن) دعا مستجاب است. مردم به فکر من نیستند و برای فرج من دعا نمی کنند.»
سپس آن حضرت تصرّف ولایی می فرمایند و آن عالِم ربّانی خواسته های مردم را می شنود که هر کدام برای حوایج خصوصی خود دعا می کنند. امام علیه السّلام می فرمایند:
«شنیدی؟! حتّی یک نفر از این زائرین نگفت: خدایا، فرج مهدی را برسان!»۲
منبع:
۱. شیفتگان حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف ۱۵۵:۱ ، با اندکی تصرّف.
۲. مجله ی موعود ش۱۳، مقاله ی آقای هاشمی نژاد.
چرا اهل تسنن معتقدند که هنوز امام زمان علیه السلام به دنیا نیامده اند؟
تمام مسلمانان اعم از شیعه و سنی به اصل آمدن مهدی و قیام او اعتقاد دارند و این به سبب روایات بسیار زیادی است که از نبی اکرم(ص) در این زمینه نقل شده است که بشارت به آمدنش را داده و حتی اوصاف و ویژگیهای جسمی او را نیز ذکر کرده است ـ مانند اینکه بر گونه راستش خال سیاهی دارد و بین دو دندان پیشینش فاصله است ـ و در روایات متعددی نسب آن حضرت ذکرشده است ـ مانند اینکه مهدی از اولاد علی و فاطمه و نهمین از اولاد حسین و ششمین از اولاد جعفر صادق و پنجمین از اولاد موسی بن جعفر و نام پدرش حسن است و حتی نام و کنیه آن حضرت ذکر شده است ـ مهدی همنام و هم کنیه نبی اکرم است ـ که در بخش پایانی پاسخ به این روایات اشاره خواهیم کرد وجود روایات بسیار فراوان در زمینه مهدی موعود، اعتقاد به آمدن به قیام مهدی را در آخر الزمان به عنوان عقیدهای مسلّم در میان مسلمین قرار داده است. و امّا در مورد ولادت آن حضرت میان شیعه و اکثریت اهل سنت اختلاف است. یعنی اوّلاً: اعتقاد به ولادت حضرت مهدی اختصاص به شیعه ندارد، عدهای از اهل سنت نیز قائل به ولادت آن حضرت هستند. که به عنوان نمونه موارد ذیل بیان میشود:
1ـ محمد بن یوسف شافعی در کتاب «البیان فی اخبار صاحب الزمان» چاپ مؤسسه الهادی قم ـ 1399 ه.ق
وی در مقدمه کتاب میگوید «در تألیف کتاب، اخبار و روایات مربوط به مهدی صاحب الزمان را از غیر از طرق شیعه نقل نموده است هر چند آنچه که شیعه در این زمینه معتقد است و پذیرفته است صحیح و نقل آن درست است» ص 86 این کتاب مشتمل بر 25 فصل است که در هر فصل تنها روایاتی را که از دیدگاه اهل سنت معتبر است نقل میکند برخی از فصلهای کتاب عبارتند از:
مهدی در آخر الزمان خروج میکند ـ مهدی از نسل فاطمه زهراست ـ حضرت عیسی در آخر الزمان به او اقتدا میکند ـ نامش و کنیهاش همانند پیامبر اکرم است ـ صفات و رنگ و چهره حضرت مهدی ـ مهدی امام صالحی است که خلیفة الله است.
فصل 25 کتاب در این زمینه است که مهدی از زبان غیبتش که در سراب سامراء اتفاق افتاد تاکنون زنده و باقی است و به اشکالاتی که در زمینه طول عمر حضرت و غیبت ایشان وجود دارد پاسخ میدهد. (ص 148 همان کتاب)
2ـ محمد بن طلحه شافعی در کتاب «مطالب السؤول فی مناقب آل الرسول» چاپ مؤسسه البلاغ بیروت سال 1419 ه.ق
میگوید: «مهدی منتظر در سال 258 هجری در سامرا متولد شد. پدرش حسن بن علی بن محمد بن علی الرضا بن موسی الکاظم بن جعفر الصادق بن محمد الباقر بن علی زین العابدین بن حسین بن علی المرتضی است و امّا نامش محمد و کنیهاش ابوالقاسم و از القاب او حجت و خلف صالح و منتظر است و بعد روایاتی را از پیامبر در زمینه مهدی موعود نقل میکند مبنی بر اینکه: مهدی از نسل من و از فرزندان فاطمه و هم نام من است و در آخر الزمان قیام میکند و زمین را از عدل و داد پر میکند بعد از آنکه از ظلم و جور پر شده است و این قیام حتمی است حتی اگر یک روز از عمر دنیا بیشتر باقی نمانده باشد»، (ص 313 ـ 311)
و پس از ذکر این روایات آنها را بر همان ابوالقاسم محمد بن حسن بن علی… بن علی بن ابیطالب متولد 258 تطبیق میکند و به اشکالات و شبهاتی که در این زمینه ممکن است مطرح شود پاسخ میدهد. (ص 320 ـ 313)
3ـ سبط ابن جوزی حنفی در کتاب «تذکرة الخواص» چاپ مؤسسه اهل البیت بیروت سال 1401 ه.ق میگوید:
«حضرت حجّت مهدی، محمد بن حسن بن علی بن محمد بن علی بن موسی الرضا بن جعفر بن محمد بن علی بن الحسین بن
علی بن ابیطالب است کنیه او ابوعبدالله و ابوالقاسم است و اوست حضرت حجت و صاحب الزمان و قائم منتظَر» سپس از عبدالله ابن عمر روایتی نقل میکند که از رسول گرامی اسلام که «در آخر الزمان مردی از فرزندان من قیام میکند که نامش همانند نام من و کنیهاش همانند کنیه من است و زمین را از عدل و داد پر میکند پس از آنکه از ظلم و جور پر شده است»، (ص 325 همان کتاب)
4ـ عبدالوهاب شعرانی در کتاب «الیواقیت و الجواهر» چاپ مصر سال 1378 ه.ق که در بیان آراء اکابر و بزرگان علمای اهل سنّت در مسائل مختلف عقیدتی است فصلی را به وقایعی که قبل از روز رستاخیز و پایان دنیا حتما اتفاق میافتد اختصاص داده است که یکی از آن وقایع قیام حضرت مهدی است که مفصلاً پیرامون آن بحث کرده است و از قول برخی از اکابر علمای اهل سنت نقل میکند «مهدی فرزند حسن عسکری است که در نیمه شعبان سال 255 ه.ق متولد شد و زنده باقی خواهد ماند تا با عیسی ظهور کند و اکنون که سال 958 هجری است 703 سال از عمر شریف او میگذرد» و نیز از قول شیخ محیالدین عربی نقل میکند که «خروج مهدی(ع) حتمی است بعد از آن که زمین از ظلم و جور پر شود به گونهای که حتی اگر یک روز از عمر دنیا بیشتر باقی نمانده باشد حتما مهدی قیام میکند و زمین را از عدل و داد پر میکند و او از نسل پیامبر اکرم و فاطمه رضیالله عنها است و جدش حسین بن علی بن ابیطالب است و پدرش حسن عسکری فرزند علی النقی فرزند محمد التقی فرزند علی الرضا فرزند موسی الکاظم فرزند جعفر الصادق فرزند محمد الباقر فرزند زین العابدین علی فرزند حسین فرزند امام علی ابن ابیطالب رضیالله عنه است اسمش اسم رسول خداست و چهرهاش شبیه رسول خداست و…»، (همان کتاب، ج 2، ص 143)
به ذکر همین چند نمونه بسنده میکنیم برای اطلاع بیشتر مراجعه کنید به 1ـ کفایة الموحدین طبرسی 2ـ کشف الاستار حسین بن محمد تقی موزی 3ـ الامام المهدی سید محمدکاظم قزوینی
ثانیا: عدم اعتقاد بسیاری از اهل سنت به ولادت حضرت مهدی(ع) علل دارد از جمله:
1ـ مخفی بودن ولادت آن حضرت
آمدن مهدی موعود از همان زمان نبی اکرم و صدر اسلام امری مسلم و شایع و مورد توجه مسلمین است. سلاطین و حاکمان وقت هم از آن اخبار بی اطلاع نبودند و شنیده بودند که مهدی موعود از نسل فاطمه و حسین به وجود میآید و حکومت ستمکاران به دستش منقرض میگردد و تمام زمین را از حکومت حق خود و عدل و داد پر خواهد کرد بویژه روایات متعددی که از را نهمین از فرزندان حسین(ع) معرفی میکرد، لذا از پیدایش و ظهور او در بیم و هراس بودند و در صدد بودند هر گونه که شده این خطر را از حکومت خود دفع کنند به همین جهت خانههای بنی هاشم به ویژه خانه امام حسن عسکری(ع) به شدت تحت کنترل و مراقبت مأموران مخفی و علنی دولت عباسی قرار داشت. معتمد عباسی به عدهای از زنان قابله مأموریت سری داده بود که در خانههای بنی هاشم به ویژه خانه امام حسن عسکری رفت و آمد نمایند و مراتب را گزارش دهند تا هنگامی که به امام حسن عسکری(ع) سم خورانید و حضرت در بستر بیماری و شهادت قرار گرفت به گروهی از مأموران خویش مأموریت داد که دایما و روز و شب مراقب خانه آن حضرت باشند و با شهادت امام عسکری دستور داد خانه آن حضرت را تفتیش و بازرسی کنند و گروهی از زنان قابله را فرستاد تا تمام کنیزان آن حضرت را معاینه کنند و اگر آبستنی در بین آنان دیده شد بازداشت کنند. حتی به خانه امام عسکری(ع) هم اکتفا نکرد و دستور داد تمام خانههای شهر را با کمال دقت بازرسی و کنترل کنند، (ارشاد مفید، اعلام الوری طبرسی، اصول کافی کلینی)
یعنی مسأله ولادت حضرت مهدی(ع) شبیه ولادت حضرت موسی است که فرعون تمام زنان باردار را کشت تا از ولادت او جلوگیری کند. امّا به اراده و خواست خداوند حضرت موسی در دامان فرعون بزرگ شد.
مسأله ولادت حضرت مهدی نیز به خاطر وضعیت سخت آن زمان مخفی بود و در حدود پنج سال قبل پایان عمر حضرت امام عسکری یعنی در سال 255 ه.ق در شب نیمه شعبان در حالی که تا روز قبل آثار حمل در مادر حضرت مهدی ظاهر نبود، به دنیا آمد و در طول این مدت پنج سال امام عسکری، این فرزند را تنها به خواص و معتمدین از شیعیان خود نشان میداد و او را امام و حجت بعد از خود معرفی میکرد.
با این وضعیت، طبیعی است، اهل سنّت که از اهل بیت پیامبر فاصله گرفته بودند از ولادت آن حضرت مطلع نشوند هر چند بنابر روایات رسیده از نبی اکرم، حضرت مهدی از اولاد حسن عسکری و نهمین فرزند از نسل امام حسین(ع) معرفی شده بود.
2ـ اجتناب از برخی لوازم احتمالی پذیرش ولادت حضرت مهدی(ع)
گفتیم روایاتی که در زمینه مهدی موعود آمده بسیار زیاد و از نظر مضمون بسیار متنوع است در روایات بسیاری از پیامبر اکرم(ص) نقل شده که تعداد ائمه و خلفای بعد از من دوازده نفر است ـ مجموع روایات شیعه و سنی در این زمینه 925 حدیث است ـ و در روایات کثیری از همین روایات تصریح شده به نام دوازده نفر و این که اولشان علی و آخرشان مهدی موعود است و اینکه نه نفر از آنان از نسل حسین(ع) هستند و در تعدادی از این روایات تمام دوازده نفر نامشان یک به یک ذکر شده است همچنین در روایات متعددی آمده است که: مهدی از اولاد علی است (214 حدیث) مهدی از اولاد فاطمه است (192 حدیث) مهدی نهمین از اولاد حسین است (148 حدیث) مهدی از اولاد محمد باقر است (103 حدیث)، مهدی ششمین اولاد جعفر صادق است (99 حدیث) و… و این که مهدی فرزند حسن عسکری است (145 حدیث)، نام پدر مهدی حسن است (148 حدیث)، که برای اطلاع تفصیلی مراجعه کنید به کتاب منتخب الاثر آیت الله صافی که این احادیث را به تفصیل با ذکر منابع و مصادر شیعی و سنّی آن نقل کرده است.
با توجه به این احادیثی که درزمینه مهدی موعود وجود دارد، چنین به نظر میرسد که پذیرش ولادت حضرت مهدی از امام حسن عسکری(ع) توابعی دارد که تأئید عقیده شیعه در امامت و خلافت بلا فصل علی(ع) و یازده فرزندش میباشد و اگر اهل سنت آن را بپذیرند میبایست خود را به زحمت و تکلّف انداخته و به گونهای در صدد توجیه بر آیند یعنی هر چند پذیرش ولادت حضرت مهدی به طور حتم و لزوم منتهی به پذیرش نظر شیعه در مسأله خلافت و امامت نمیشود ـ هم چنان که در بخش نخست پاسخ پذیرش عدهای از اهل سنت را نقل کردیم ـ لکن اهل سنت را در مقابل انبوهی از روایات قرار میدهد که باید خود را به زحمت و مشقت در جهت توجیه آن روایات بیاندازند. لذا از اصل، ولادت آن حضرت را منکر میشوند ـ که در بخش قبل توضیح دادیم اساسا برای اهل سنت که از اهل سنت که از اهل بیت فاصله گرفته بودند ولادت حضرت مخفی بوده است هر چند روایات آنان را به فرزندی برای امام عسکری راهنمایی میکند و به همین دلیل خلیفه عباسی در جستجوی فرزند امام حسن عسکری بوده است.
برای آگاهی بیشتر ر.ک: امام مهدی و اهل سنت، سید هادی خسروشاهی، انتشارات اطلاعات.
كلامي از امام خميني
امام خمینی (ره)
امید دارم ملت های اسلامی وملت بزرگ ایران با یک تحرک فرهنگی گسترده بتوانند مسلمانان را از فقر وتنگنای علمی در آورند .
اثر گناه و معصیت
(بسم الله الرحمن الرحیم)
شیطان دائما در گمراهی انسان در تلاش است البته باید توجه داشت که شیطان در گمراهی انسان قدم به قدم جلو می آید .
تحولات روحی همانند تحولات جسمی به تدریج رخ می دهد؛ انسان در اثر اعمال صالح به تدریج به مقام قرب الهی می رسد و در اثر اعمال بد و اصرار بر گناه نیز به تدریج از عبودیت حضرت احدیت خارج می شود و تحت ولایت شیطان قرار می گیرد.«ثُمَّ کَانَ عَاقِبَةَ الَّذِینَ أَسَاؤُوا السُّوأَى أَن کَذَّبُوا بِآیَاتِ اللَّهِ وَکَانُوا بِهَا یَسْتَهْزِئُون»؛ «آنگاه فرجام کسانى که بدى کردند [بسى] بدتر بود [چرا] که آیات خدا را تکذیب کردند و آن ها را به ریشخند مى گرفتند».(۱)
اگرچه گناهان از آن جهت که تمرد از دستور خداوند تعالی است، بزرگ است، اما با توجه به خصوصیات ذاتی و تبعات مختلف و آثار گوناگونی که در آن ها وجود دارد، می توان حدس زد که تمام گناهان با هم برابر نیستند.
گناه از آن جهت که مخالفت و سرپیچی از دستورهای پروردگار محسوب می شود، بسیار زشت و ناپسند است و هیچ گناهی از این لحاظ کوچک نیست؛ چنانکه کسی نافرمانی خدا را کوچک بشمارد، مرتکب گناهی بس عظیم شده است.
اثرات گناه در روایات
امام صادق علیه السلام درباره تأثیر گناه بر روح انسان فرموده است: «هنگامی که انسان گناه می کند، در قلب او یک نقطه سیاه پیدا می شود. اگر توبه کند، آن سیاهی محو می شود و در صورتی که توبه نکند و گناهان دیگری مرتکب شود، سیاهی اضافه می گردد تا جایی که تمام قلب را فرا می گیرد و دیگر راهی برای سعادت او باقی نمی ماند».(۲)
امام علی علیه السلام نیز فرموده است: «منحرفان، شیطان را معیار کار خود گرفتند و شیطان نیز آن ها را دام خود قرار داد و در دل های آنان تخم گذارد و جوجه های خود را در دامان شان پرورش داد. با چشم های آنان می نگریست و با زبان های آنان سخن می گفت. پس با یاری آن ها بر مرکب گمراهی سوار شد و کردارهای زشت را در نظرشان زیبا جلوه داد؛ مانند رفتار کسی که نشان می داد در حکومت شیطان شریک است و با زبان شیطان، سخن باطل می گوید».(۳)
قدم به قدم با پیامدهای گناه
شیطان ابتدا با وسوسه کارش را آغاز می کند و سپس آدمی را به گناهان کوچک وا می دارد، آنگاه او را آرام آرام به سوی گناهان بزرگ تر می کشاند و سپس تخم گذاری می کند و بچه هایش را پرواز می دهد و در نهایت کار به جایی می رسد که زمام اختیار انسان را به دست می گیرد و به جای او تصمیم گرفته و او را اداره می کند.
رفتارهای ناشایست و گناهان به ویژه هنگامی که در وجود انسان ملکه و عادت شوند، مانع بزرگی برای درک وجود پاک او خواهند شد. کسی که به گناه عادت می کند، آلودگی گناه در جانش نفوذ می کند و گناه برای او ملکه و عادت می گردد؛ آنگاه این سد گناه، حجابی نفوذناپذیر در انسان ایجاد می کند و مانع رسیدن انسان به خدا خواهد شد و چه بسا با استمرار و پافشاری بر گناه، امکان زدودن چنین حجابی برای انسان وجود نداشته باشد: «خَتَمَ اللّهُ عَلَى قُلُوبِهمْ وَعَلَى سَمْعِهِمْ وَعَلَى أَبْصَارِهِمْ غِشَاوَةٌ وَلَهُمْ عَذَابٌ عظِیمٌ»؛ «خداوند بر دل هاى آنان و بر شنوایى ایشان مهر نهاده و بر دیدگانشان پرده اى است و آنان را عذابى دردناک است».(۴)
وقتی بر دل آدمی مُهر نهاده شد و بر دیدگانش حجاب افتاد؛ یعنی دیگر نمی تواند از ابزارهای شناختی که در وجودش است، برای درک حقایق هستی بهره ببرد.
مُهر نهاده شدن بر دل؛ یعنی مسدود شدن سرچشمه های معرفتی انسان. البته، چون همه کارهای جاری در هستی به لحاظی، به خدا نسبت داده می شود؛ ازاین روست که قرآن می فرماید: خدا بر دل ها مهر نهاده، وگرنه در واقع این گناهان و رفتارهای ناشایست خود آدمی است که سبب می گردد بر دل او مُهر نهاده شود.
اینکه برخی می گویند می خواهند آدم خوبی بشوند و نمی توانند؛ از همین روست که اسیر شیطان شده و در حقیقت شیطان است که آن ها را اداره می کند؛ همانند فرد معتادی که تغییر ماهیت داده و مواد مخدر است که وجود او را اداره می کند!
پرهیز از افراط و تفریط:
امام زمام (عج) در توقیعی می فرمایند:
«تقوا پیشه کنید، تسلیم ما باشید و کار را به ما واگذارید که بر ماست شما را از سرچشمه سیراب بیرون آوریم چنانکه بردن شما به سرچشمه از سوی ما بود … به سمت راست میل نکنید و به سوی چپ نیز منحرف نشوید.» (۱)
توجه به آن حضرت همراه با محبت
امام زمان (ع) در توقیع شریفی خطاب به شیعیان می فرمایند: «توجه خود را همراه با محبت و دوستی به سوی ما قرار دهید و در مسیر دستورات روشن و قطعی دین حرکت کنید که همانا من برای شما خیرخواهی می کنم و خداوند گواه است بر من و شما و اگر نبود علاقه ما به نیکو بودن شما و رحمت و مهربانیمان بر شما، به سخن گفتن با شما نمی پرداختیم.»(۲)
ولایت حضرت علی (ع)
در تشرف مرحوم علی بغدادی (ره) در مسیر کاظمین، ایشان پرسش هایی را از محضر امام زمان (ع) می پرسد از جمله می گوید:
پرسیدم: «روزی نزد مرحوم شیخ عبدالرزاق که مدرس حوزه بود، رفتم. شنیدم که بر روی منبر می گفت: کسی که در طول عمر خود روزها روزه باشد و شب ها را به عبادت به سر برد و چهل حج عمره بجای بجای آورد و در میان صفا و مروه بمیرد ولی از دوستداران و محبان و موالیان امیرالمؤمنین (ع) نباشد برای او چیزی محسوب نمی شود.» امام زمان (ع) فرمودند: «آری والله برای او چیزی نیست.»
توسل به حضرت زینب (ع) جهت تعجیل در فرج
در تشرف آقا شیخ حسن سامرایی (ره) در سرداب مقدس، حضرت فرمودند: «به شیعیان و دوستان ما بگویید که خدا را قسم دهند به حق عمه ام حضرت زینب (ع) که فرج مرا نزدیک گرداند.» (۳)
عرضه اعمال به محضر مقدس امام زمان (عج)
در تشرف مرحوم شیخ محمد طاهر نجفی (ره) خادم مسجد کوفه، حضرت می فرمایند: «آیا ما شما را هر روز رعایت نمی کنیم؟ آیا اعمال شما بر ما عرضه نمی شود؟»
شیعیان چرا ما را نمی خواهند؟!
مرحوم حاج محمد علی فشندی تهرانی (ره) می گوید که در مسجد جمکران سیدی نورانی را دیدم، با خود گفتم این سید در این هوای گرم تابستانی از راه رسیده و تشنه است ظرف آبی به دست او دادم تا بنوشد و گفتم: آقا! شما از خدا بخواهید تا فرج امام زمان (ع) نزدیک گردد. حضرت فرمودند: «شیعیان ما به اندازه آب خوردنی ما را نمی خواهند. اگر بخواهند و دعا کنند فرج ما می رسد.»
اخلاص در عمل
یکی از علمای بزرگ اصفهانی می گوید: «شبی در عالم رؤیا امام زمان (ع) را دیدم. به ایشان عرض کردم چه کنم که به شما نزدیک شوم؟» فرمودند: «عملت را عمل امام زمان (ع) قرار بده.» من به ذهنم رسید که یعنی در مورد هر کاری ببین اگر امام زمان (ع) این کار را می کند تو هم انجام بده. پرسیدم: «چه کنم که در این امر موفق باشم؟!» فرمود: «الاخلاص فی العمل؛ یعنی، در کارهای خود اخلاص داشته باش.»(۴)
بردباری و شکیبایی
در تشرف مرحوم سید کریم پینه دوز (ره) از اخیار تهران که در خانه اجاره ای زندگی می کرده است و با پایان یافتن مدت اجاره دچار رنج و زحمت می گردد ضمن اینکه به او بشارت می دهند، نگران نباشید منزل درست می شود می فرمایند: «دوستان ما باید در فراز و نشیب ها شکیبا و بردبار باشند.»(۵)
تحصیل معارف اهل بیت (ع)
مرحوم آیت الله میرزا مهدی اصفهانی (ره) که سال ها در نجف اشرف نزد علمای بزرگ دانش آموخته بود و اجازه اجتهاد از مرحوم آیت الله نایینی (ره) داشت و به دنبال درک حقایق، مباحث فلسفه را نزد استادان فن تا بالاترین رتبه خوانده بود؛ می گوید: «دیدم دلم آرام نگرفته و به درک حقایق عالم توفیق نیافته ام. رو به عرفان آوردن و مدتی از محضر استاد عارفان و سالکان آقا سید احمد کربلایی (ره) استفاده می کردم تا از نظر ایشان به حد کمال قطبیت و فناء فی الله رسیدم. اما دیدم این مطالب و این رفتارها با ظواهر قرآن و سخنان اهل بیت علیهم السلام موافق نیست و به آرامش و اطمینان قلب نرسیده بودم.» مرحوم میرزا مهدی اصفهانی (ره) تنها راه نجات را در توسل به پیشگاه حضرت مهدی (ع) می بیند، به همین جهت می گوید: «خود را از بافته های فلاسفه و افکار عرفان خالی کردم و با کمال اخلاص و توبه به آن حضرت توسل پیدا کردم. روزی در وادی السلام نزد قبر حضرت هود و صالح علیهماالسلام در حال تضرع و توسل بودن که حضرت صاحب الزمان (عج) را مشاهده کردم.» ایشان فرمودند: «طَلَبُ المَعارِفِ مِن غَیرِ طَریقِنا اَهل البیت مُساوِقَّ لِلأنکارنا و قَد اَقامنی الله و انا الحُجّه بنُ الحسن؛ یعنی، جست و جوی معارف و شناخت طریق از غیر مسیر ما اهل بیت طهارت مساوی است با انکار ما و همانا خداوند مرا برای هدایت بشر برپا داشته است و من حجه بن الحسن هستم.» مرحوم اصفهانی (ره) می گوید: «پس از آن از فلسفه و عرفان بیزاری جستم و تمامی نوشته های خود را در این موارد به رودخانه ریختم و به سوی قرآن و احادیث پیامبر (ص) روی آوردم.»
کمک به مردم
در توقیعی شریف، به مرحوم آیت الله العظمی حاج سید ابوالحسن اصفهانی (ره) دستور دادند: «اُرخِص نَفسَک وَ اَقبِل مجلِسَک فِی الدِّهلیز واقضِ النّاس نحن نَنصُرکُ؛ یعنی، خودت را برای مردم ارزان کن! و در دسترس همه قرار بده و محل نشستن خود را در دهلیز خانه ات قرار بده تا مردم سریع و آسان با تو ارتباط داشته باشند و حاجت های مردم را برآورد، ما یاریت می کنیم.»(۶)
توجه به پدر و مادر
در احوالات یکی از محبان و شیعیان آمده که پدر پیری داشت و بسیار به او خدمت می کرد. ایشان شب های چهارشنبه به مسجد سهله می رفت اما پس از مدتی این کار را ترک نمود. دلیل آن را پرسیدند، گفت چهل شب چهارشنبه به مسجد سهله رفتم در شب آخر نزدیک مغرب تنها به مسجد سهله می رفتم عرب بیابانی را دیدم سوار بر اسب که سه بار به من فرمود: «از پدرت مراقبت کن.» من فهمدیم که امام زمان (ع) راضی نیستند من پدرم را بگذرام و به مسجد سهله بروم.(۷)
توسل به قمر بنی هاشم (ع)
از مرحوم آیت الله مرعشی نجفی (ره) نقل شده است که یکی از علمای نجف اشرف که به قم آمده بود می گفت: «مدتی برای رفع مشکلی به مسجد جمکران می رفتم و نتیجه نمی گرفتم روزی هنگام نماز دلم شکست و عرض کردم مولا جان! آیا بد نیست با وجود امام معصوم (ع) به علمدار کربلا قمر بنی هاشم (ع) متوسل شوم و او را در نزد خدا شفیع قرار دهم؟!» در حالتی میان خواب و بیداری امام زمان (ع) فرمودند: «نه تنها بد نیست و ناراحت نمی شوم بلکه شما را راهنمایی می کنم که چون خواستی از حضرت ابوالفضل العباس (ع) حاجت بخواهی این چنین بگو: یا أبالغوث ادرکنی.»(۸)
احترام به قرآن
در تشرفی که برای مرحوم حاج شیخ محمدحسن مولوی قندهاری در حرم مطهر ابوالفضل العباس (ع) روی داده است ایشان می گوید دیدم قرآنی روی زمین بر سر راه افتاده است به من فرمودند: «هوشیار باش و به قرآن احترام کن. من خم شم و قرآن را برداشتم و بوسیدم و در قفسه گذاشتم.»(۹)
خدمت به محرومان
آقای محمد علی برهانی می گوید در خرداد ۱۳۵۸ هـ.ق برای رسیدگی به مردم محروم منطقه فریدن رفته بودم. هنگام بازگشت ماشین خراب شد و در بیابان تنها ماندم. دیدم چاره حز توسل به مولایم حضرت صاحب الزمان (ع) نیست، به آن حضرت متوسل شدن و گفتم: «یا اباصالح المهدی! ادرکنی.» ناگهان وجود مبارک امام زمان (ع) تشریف آوردند و ضمن بشارت به آمدن وسیله نقلیه فرمود: «ما هم اینجا رفت و آمد می کنیم. شما هم خیلی مأجورید چون خدمت به محرومین می کنید. و این روش جدّم حضرت علی (ع) است. تا می توانید در حدّ تمکّن به این طبقه خدمت کنید و دست از این کار بر ندارید که کار خوبی است.»(۱۰)
روضه حضرت ابوالفضل (ع)
در تشرّف آقای محمد علی فشندی تهرانی (ره) پس از اینکه نماز امام حسین (ع) در شب هشتم ذیحجه را به او یاد می دهند حاج محمد علی می پرسد: «فردا شب امام زمان (ع) در چادرهای حجاج می آید و به آنان نظر دارد؟» فرمود: «در چادر شما می آیند چون فردا شب مصیبت عموریم حضرت ابوالفضل (ع) در آن خوانده می شود.»(۱۱)
ایران شیعه، خانه ماست
مرحوم آیت الله میرزا محمد حسن نائینی (ره) در دوران جنگ جهانی اول و اشغال ایران توسط قوای انگلیس و روس خیلی نگران بودند از این که کشور دوستداران امام زمان (ع) از بین برود و سقوط کند. شبی به امام عصر (ع) متوسل می شود و در خواب می بیند دیواری است به شکل نقشه ایران که شکست برداشته و خم شده است و در زیر این دیوار تعدادی زن و بچه نشسته اند و دیوار دارد روی سر آنها خراب می شود. مرحوم نائینی چون این صحنه را می بیند بسیار نگران می شود و فریاد می زند: «خدایا، این وضع به کجا خواهد انجامید؟» در همین حال می بیند حضرت ولی عصر (ع) تشریف آوردند و با دست مبارکشان دیوار را که در حال افتادن بود گرفتند و بلند کردند و دوباره سر جایش قرار دادند و فرمودند: «اینجا (ایران شیعه)، خانه ما است. می شکند، خم می شود، خطر است ولی ما نمی گذاریم سقوط کند ما نگهش می داریم.»(۱۲)
مواظبت بر قرائت و خواندن قرآن
در تشرّف شیخ محمد حسن مازندرانی که به بیماری سل مبتلا بوده است او را شفا می دهند و به او می فرمایند: «بر ت باد به مواظبت بر قرائت قرآن.» (۱۳)
پی نوشتها :
(۱) بحارالانوار ، ج ۵۲ ، ص۱۷۹
(۲) بحارالانوار ، ج۵۳، ص۱۷۹
(۳) شیفتگان حضرت مهدی (عج) ، ج ۱ ، ص ۲۵۱-۱۸۴
(۴) شیفتگان حضرت مهدی (عج) ، ج ۱ ، ص ۲۶۱
(۵) کرامات العالمین ،ص۱۱۸
(۶) شیفتگان حضرت مهدی (عج) ، ج ۶، ص۱۹۸
(۷) نجم الثاقب ، ص ۲۸۴
(۸) توجهات حضرت ولی عصر ، ص ۱۶۰
(۹) ملاقات با امام زمان (عج) ، ۳۳۰
(۱۰)شیفتگان حضرت مهدی (عج) ، ج ۱ ، ص ۱۱۳
(۱۱)شیفتگان حضرت مهدی (عج) ، ج ۱ ، ص ۱۴۹
(۱۲)ملاقات با امام عصر (عج) ، ص ۱۳۷
(۱۳)برکات حضرت ولی عصر (عج) ، ۳۰۶
درمان فکر گناه
درمان فکر گناه
آيا فكر به گناه هم گناه است؟ چطوري ميتونم ذهنم راازگناه پاك كنم يعني درذهن وفكرو خيال وتصورم گناه نكنم ؟
فكر گناه تا به مرحله عمل نرسيده، اگر چه ممكن است زمينه گناه را فراهم آورد و از اين نظر بايد به شدت از آن احتراز شود، ولي در عين حال خود آن گناه نيست؛
برخلاف نيت و فكر كار نيك كه اگر به وسيله مانعي به مرحله عمل هم نرسد، در نزد خدا به منزله همان عمل خوب شمرده مي شود.
فرقي كه ميان كار خير و كار شر هست، اين جهت است كه اگر انسان تصميم به كار خير بگيرد؛ ولي بعد موفق به انجام ان نشود، برايش ثواب مي نويسند؛ ولي در كار بد، اگر شما در مرحله تصميم باشيد و خودِ كار صورت نگيرد، به پاي شما گناه نوشته نمي شود، و از اين جهت نوعي عفو و اغماض وجود دارد.
يکي از وظايف مهم فرد مسلمان و هرکسي به دنبال حيات معقو ل است عفت در فکر و انديشه ، از ثمرات شرم و حياء ؛ و حيا از نتايج ايمان و از پايه هاي اصلي دين است.
دور داشت فکر از عرصه هاي ناهنجار و آلوده را (عفت در انديشه ) گويند. حضرت علي(ع) «من کثر فکره في المعاصي دعته اليها»؛ کسي که بسيار درباره گناهان بينديشد ، بزهکاري او را به خويش فرا مي خواند (غررالحکم ، ج 5 ، ص 321)
آنکه به گناه مي انديشد در واقع همچون کسي است که بر لبه پرتگاه «ارتکاب گناه» قدم مي زند، چنين کسي از سقوط ايمن نيست.
انديشيدن در گناه، اگر چه آتش شعله ور نيست تا خرمن وجود آدمي را بسوزاند، ولي دود و دمي دارد که درون و برون او را سياه و کدر مي سازد.
از ديدگاه ، شرع مقدس ، فکر گناه، تا به عمل حرامي منجر نشود، حرام نيست . در عين حال نبايد اين مطلب از نظر دور داشته شود که شيطان از همين انحرافات کوچک _ در انديشه _ بهره جويي سوء مي کند و انسان را به تباهي ها مي کشاند.رفتن به اينترنت وجستجوي اموري که ذکر نموده ايد سبب شعله ور شدن آتش شهوت مي گردد وزمينه ارتکاب همه گناهان را در انسان فراهم مي کند وآسايش را از انسان مي گيرد،به جاي فکر کردن در اين مسائل به فکر راه چاره باشيد وآن هم ازدواج است.
يکي از اصول مهم اخلاقي و رواني اين است که اگر آدمي نيت خوب و عفيف داشته باشد، اعمال خوب نيز خواهد داشت و اگر به نيت آلوده گرفتار گردد، به بيرون از آن، رفتارش نيز فاسد و تباه خواهد شد.
اگر مي خواهيد خوب باشيد، خوب بينديشيد اگر مي خواهيد سخن زشتي بر زبانتان جاري نشود، در ذهنتان را بر زشتي ها و ناشايست ها ببنديد و اگر مي خواهيد درستکار باشد ، درست بينديشيد.
جان کلام اين که آدمي آن گونه زندگي مي کند که مي انديشد. گفتار و رفتار انسان ، خوب يا بد، ميوه هاي شيرين و تلخ باغ انديشه او هستند پس اگر طالب ميوه هاي شاداب و پر آب و زيبا است لازم است انديشه خود را اصلاح کند. مولوي چه نيکو فرموده است :
وقت شناسی امام خمینی
ـ وقت شناسی و نظم در امور
از آنجایی که انسان موجودی است با گرایش های گوناگون و این گرایش ها در جامعة بشری در تصادم و ناسازگاری اند، آنچه می تواند انسان را از این تنش نجات بخشد، وفاداری و عمل به قانون و ارج نهادن به حقوق دیگران است. امام علی(ع) می فرمایند:«أفضَلُ الأدَب أن یقف الإنسان عندَ حَدِّهِ ولا یتعدّی قدره»؛[1] برترین ادب آن است که انسان بر حدّ خویش بایستد و از اندازة خود فراتر نرود.
امام خمینی(س) ساعات شبانه روز خود را تقسیم بندی کرده بودند و ساعت عبادت، استراحت، مطالعه، رفت و آمد و… ایشان مشخص بود و این تقسیم و برنامه ریزی، مبنای تنظیم برنامة خانوادة امام نیز شده بود. توجه در رفتار و عملکرد امام، نشان می دهد که ایشان در تمام امور، بسیار به رعایت نظم مقیّد بودند و با نظم و برنامة خاصِّ از پیش معیّن شده، کارهای خود را انجام می دادند. ذکر چند خاطره در این زمینه، خالی از لطف نیست:
1ـ زمانی که ایشان برای وضو گرفتن (تجدید وضو) از اتاق مطالعه بیرون می آمدند، خدمتکار متوجه می شد که وقت طبخ برنج است و(اگر ناهار برنج داشتند) به آشپزخانه رفته و اجاق را روشن می کرد؛ یعنی ساعت وضو گرفتن امام نیز وقت مشخصی داشته است.[2]
2ـ ایشان حتی برای زمان های کوتاه قبل از شام یا ناهار یا قبل از اخبار، برنامه داشتند تا مبادا این زمان به بطالت بگذرد. نقل شده است: زمانی امام را برای صرف شام صدا زدند، ایشان فرمودند: «هنوز ده دقیقه به وقت شام مانده».[3] این مسأله بیانگر آن است که نظم امام در دیگران و امور خانه، تأثیرگذار بوده است.
3ـ قدم زدن امام نیز از نظم و وقت معینی برخوردار بود. زمانی که ایشان فضای مناسبی برای قدم زدن نداشتند، از پشت بام یا همان فضای کوچک استفاده می کردند.حجت الاسلام و المسلمین نصرالله شاه آبادی نقل می کنند: «منزل امام در نجف یک خانة کوچک 45 متری بود و ایشان برای قدم زدن، هر روز نیم ساعت قبل از غروب به پشت بام رفته و آن جا مشغول قدم زدن می شدند؛ زیرا حیاط کوچک بود و جای قدم زدن نداشت».[4]
ساعات شبانه روز امام چنان تقسیم بندی شده بود که اهل خانه بدون این که ایشان را ببینند، می دانستند ایشان در فلان ساعت، مشغول چه کاری هستند.نظم و انضباط امام را می توان در دو بُعد فکری و عملی مشاهده کرد. ایشان از نظم فکری بالایی برخوردار بود و در طول زندگی پر بار خویش، هیچ گاه دچار حتی کم ترین تزلزل فکری و عقیدتی نشد.
امام ضمن دستیابی به اصول متین و قطعی دین مبین اسلام در ابعاد گوناگون، همواره بر پیاده کردن آن ها پافشاری می کردند و هرگز در راه خویش ـ که صراط مستقیم بود ـ گرفتار شک و تردید نمی شدند. دقت در برنامه ها و سخنان امام، از آغاز تا پایان، این مسأله را مسلم می سازد که ایشان خط مشی مشخصی را در زندگی، پی گرفته و از آن پیروی کرده است.[5]
حضرت امام(س)، دربارة نظم فکری می فرمودند: اگر در زندگی مان، در رفتار و حرکاتمان نظم بدهیم، فکرمان هم بالطبع نظم می گیرد؛ وقتی فکر نظم گرفت… یقیناً از آن نظم فکری کامل الهی هم برخوردار خواهد شد.[6]
«تدبیر و برنامه ریزی» نیز اثر بسزایی در زندگی بهتر دارد و از هر گونه لغزش و اشتباه جلوگیری می نماید و از اتلاف نیروها و امکانات، دوباره کاری ها و مقطعی بودن کارها، جلوگیری می کند.
هیچ کشوری، بدون برنامه ریزی موفق نمی شود و بالطبع دولت هایی که برنامه ریزی دقیق و صحیحی دارند، بسیار موفق تر از آن هایی هستند که برنامه ریزی مقطعی دارند. بنابراین بهترین توصیه به جوانان و مدیران و همة کسانی که به نوعی در زندگی جمعی نقش دارند، این است که از همان آغاز سعی کنند، نظم و تدبیر و برنامه داشته باشند و با تقسیم کار به زندگی تداوم بخشند.[7] امام علی(ع) می فرمایند:«اَلتَّدبیرُ قَبل الفعل، یؤمن العثار»؛[8] تدبیر قبل از کار، آدمی را از لغزش مصون می دارد.
اهمیت نماز
همسر شهید حاج محمد ابراهیم همت می گوید: «ابراهیم بعد از چند ماه عملیات به خانه آمد. سر تا پا خاکی بود و چشم هایش سرخ شده بود. به محض اینکه آمد، وضو گرفت و رفت که نماز بخواند. به او گفتم: حاجی لااقل یک خستگی دَر کُن، بعد نماز بخوان. سر سجاده اش ایستاد و در حالی که آستین هایش را پایین می زد، به من گفت: من باعجله آمدم که نماز اول وقتم از دست نرود. این قدر خسته بود که احساس می کردم، هر لحظه ممکن است موقع نماز از حال برود».
نماز شب
نماز شب
اما نماز شب پس هیچ چاره و گریزی برای مؤمنین از آن نیست، و تعجب از کسی است که می خواهد به کمال دست یابد و در حالی که برای نماز شب قیام نمی کند و ما نشنیدیم که احدی بتواند به آن مقامات دست یابد مگر به وسیله نماز شب. »
علامه طباطبایی می فرمودند: « چون در نجف اشرف برای تحصیل مشرف شدم، از نقطه نظر قرابت و خویشاوندی گاه گاهی به محضر مرحوم قاضی شرفیاب می شدم تا یک روز در مدرسه ای ایستاده بودم که مرحوم قاضی از آن جا عبور می کردند. چون به من رسیدند، دست خود را روی شانه من گذاردند و گفتند: ای فرزند! دنیا می خواهی نماز شب بخوان، آخرت می خواهی نماز شب بخوان! »
حاج سید هاشم حداد می فرمودند: « مرحوم قاضی این طور بود و به ما هم این طور دستور داده بود که در میان شب وقتی برای نماز شب برمی خیزید، چیز مختصری تناول کنید، مثلاً چای یا دوغ یا یک خوشه انگور یا چیز مختصر دیگری که بدن شما از کسالت بیرون آید و نشاط برای عبادت داشته باشید.
عالم کیست؟
عالم کیست؟
در روایات و احادیث می توان تعریف روشن و صریحی از عالم به دست آورد. امام صادق علیه السلام راجع به قول خداى عز و جل (تنها بندگان دانشمند خدا از او ترس دارند) فرمود: مراد به دانشمند کسى است که کردارش گفتارش را تصدیق کند و کسى که چنین نباشد عالم نیست. (أصول الکافی / ترجمه مصطفوى/ج1 )
مردم به طرف امام على علیه السّلام روى آوردند و گفتند: یا امیر المۆمنین ما را از فقیه اطلاع دهید، فرمود: آرى من اکنون فقیه واقعى را به شما معرفى مىکنم، فقیه کسى است که مردم را به گناه وادار نکند و از رحمت خداوند مأیوس نگرداند. فقیه باید جامعه مسلمین را از عواقب اعمال خودشان برحذر دارد و عذاب خداوند را به آنها گوش زد سازد، و قرآن را فراموش نکند و به چیزهاى دیگر روى نیاورد، در آن قرائتى که فکر و اندیشه نباشد خیرى نیست و در عبادتى که فقه نباشد فائده نخواهد بود و در عبادتى که تقوى نباشد اثرى و فائدهاى نیست. (مشکاة الأنوار / ترجمه عطاردى/ 128) عالم حقیقی، عالمی است که در راه خدا قدم برداشته و سعی در فهم معارف الهی دارد معارفی که خود نیز کمر به عمل بدا نها بسته تا بدان واسطه به وصال خداوند متعال رسد.
علم با عمل است که بارور شده و به ثمر می نشیند. علما دو نوعند: عالمى که به علمش عمل مىکند، چنین کسى نجات پیدا مىکند. و عالمى که عمل به علم خود را ترک مىکند، چنین کسى هلاک مىشود. اهل جهنّم از بوى بد عالمى که علمش را ترک کند در اذیّت خواهند بود.پشیمان ترین و پر حسرتترین اهل جهنّم کسى است که بندهاى را بسوى خدا دعوت کند و آن بنده قبول نماید و خدا را اطاعت کند و داخل بهشت شود، در حالى که دعوتکننده از دستور خداوند سرپیچى کند و بخاطر ترک علمش و دنباله روى از هوس و معصیتش نسبت به خداوند داخل آتش شود
ماهیّت گناه
ماهیّت گناه
در عالم،هر چیز ظاهر و مُلکی دارد که با حواس ظاهری انسان قابل درک است و باطن و ملکوتی دارد که از حواسّ ظاهری پوشیده و با ادراکات باطنی انسان قابل احساس می باشد.چنانکه قرآن کریم برای تمامی موجودات عالم،هم مُلکی قائل است که در ید قدرت الهی قرار دارد،و هم ملکوتی،که آن نیز تحت قدرت الهی است.کارهای انسان و از جمله معاصی او نیز ظاهر و مُلکی دارد،که از حواسّ ظاهری انسان پوشیده است و تنها با بیدار شدن باطن انسان از راه نایل شدن به موت و فعال شدن ادراکات باطنی،احساس می شود،خواه موت اضطراری که همزمان با فوت برای تمامی انسان ها حاصل می شود،و خواه موت اختیاری،که در حین زندگی دنیوی برای کسانی که از راه تهذیب نفس،از دنیا قطع تعلّق و دلبستگی می کنند،حاصل می گردد.
ظاهر معاصی همان لذّت ها و شیرینی های نفسانی و جسمانی است که با حواسّ ظاهری احساس می شوند،اما باطن گناهان،که از حواسّ ظاهری پوشیده اند،آتش،کثافات،سموم و حمیم است.چنانکه قرآن کریم آنچه را شخص معصیت کار با غصب ظالمانۀ اموال یتیمان به دست آورده است و می خورد،یا آنچه را از راه کتمان آیات الهی به بهایی اندک کسب کرده و به خوردن آن مشغول است،جز آتش که به معده ی او وارد می شود ،چیزی نمی داند.گناهکاران،که پیش از نیل به موت،تنها حواس ظاهریشان کار می کند و از اینکه اشیاء و افعال،باطنی دارند،غافلند؛آنچه در دنیا حس می کنند،لذایذ و شیرینی گناه است،اما پس از فوت،که به موت نایل و ادراکات باطنیشان فعّال و بیدار می شود،سوزندگی آتشی را که در دنیا خورده اند،احساس می کنند و شعله های آن را که تمامی وجودشان را در بر گرفته است،مشاهده خواهند کرد و این در حالی است که پیش از فوت نیز این آتش آنها را در بر گرفته بود،امّا آن را احساس نمی کردند.چنانکه قرآن کریم به همین واقعیت در مورد کافران تصریح نموده است.
بر اساس آنچه گفته شد،می توان به این حقیقت پی برد که پاداش و کیفری که اشخاص در آخرت با آن مواجهند،چیزی جز باطن و ملکوت همان اعمال و اخلاق،روحیّات و افکار،و عقاید و ایمانی که در دنیا کسب کرده اند،نیست.قرآن کریم بر این امر بارها تصریح و تأکید نموده است.
بنابراین تمامی عذاب های اخروی که آیات و احادیث بیان کرده اند،از آتش،زَقوم،حَمیم و غِِسلین گرفته تا دیگر عذاب ها،همه باطنِ معصیت هایی است که ظاهری جذّاب،شیرین و فریبنده دارند؛همچون سم مهلکی که درون شیرینی خوشمزه ای تعبیه شده است.
پی بردن به ماهیّت واقعی گناه که در پشت پرده ی نازک و ناپایدار فریبنده ی آن قرار دارد،یکی از عوامل مهم انزجار،بیزاری،فاصله گرفتن و فراری شدن از گناهان است.
منبع : کتاب شراب طهور،نوشتۀ مهدی طیب،ص69 و
تولد پیامبر مبارک
سوسوی ستارگان آسمان در التهاب آمدن توست
آمدی و آسمان و زمین را برایم بهشت کردی
تنها ستاره ی آسمان دلم تولدت مبارک
•
هفته وحدت
فاصله میان ۱۲ ربیعالاول که سالکَرد ولادت بیامبر اسلام بنا بر روایات أهل سنت تا ۱۷ ربیعالاول که سالگرد ولادت پیامبر اسلام بنا بر روایات شیعه است، به پیشنهاد آیت الله منتظری و حمایت آیت الله خمینی به عنوان هفته وحدت نامکَذاری شده است.[۵] طی این اقدام، مسألهای که شاید میتوانست عاملی برای تشدید اختلافات میان مسلمانان شیعه و سنی باشد، موجب وحدت آفرینی بیشتر میان مسلمانان شد. در این راستا سازمانی رسمی با نام مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی رسماً در حال فعالیت هست و هر ساله در تهران و در هفته وحدت کنفرانس بینالمللی وحدت اسلامی را برکَزار، و علمای بزرکَـ را از کشورهای مختلف دور هم جمع می کند، که همواره از رهبر ایران تا همه مسولین تأکید دارند که وحدت میان مسلمانان باید ایجاد و عوامل تفرقه خشکانده شود.[۶] با توجه به تفرقه افکنی های دشمنان اسلام در میان مسلمین، وحدت اسلامی مورد تأکید علمای سنی و شیعه قرار دارد.
هفته وحدت
فاصله میان ۱۲ ربیعالاول که سالکَرد ولادت بیامبر اسلام بنا بر روایات أهل سنت تا ۱۷ ربیعالاول که سالگرد ولادت پیامبر اسلام بنا بر روایات شیعه است، به پیشنهاد آیت الله منتظری و حمایت آیت الله خمینی به عنوان هفته وحدت نامکَذاری شده است.[۵] طی این اقدام، مسألهای که شاید میتوانست عاملی برای تشدید اختلافات میان مسلمانان شیعه و سنی باشد، موجب وحدت آفرینی بیشتر میان مسلمانان شد. در این راستا سازمانی رسمی با نام مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی رسماً در حال فعالیت هست و هر ساله در تهران و در هفته وحدت کنفرانس بینالمللی وحدت اسلامی را برکَزار، و علمای بزرکَـ را از کشورهای مختلف دور هم جمع می کند، که همواره از رهبر ایران تا همه مسولین تأکید دارند که وحدت میان مسلمانان باید ایجاد و عوامل تفرقه خشکانده شود.[۶] با توجه به تفرقه افکنی های دشمنان اسلام در میان مسلمین، وحدت اسلامی مورد تأکید علمای سنی و شیعه قرار دارد.
قرآن در ادبیات فارسی
تاثير قرآن بر ادبيات فارسي
علي معروفي
با نگاهي گذرا آثار بزرگان ادبيات و شعر پيداست كه بسياري از عبارات و تعبيرات و اشارات و استدلالهاي آنان به اقتباس يا الهام از اين كتاب مبين و يا احاديث ائمه معصومين (عليهما السلام) است.
قرآن كتاب ديني و اعتقاد نامه همه مسلمانان جهان است. قرآن شريف اين كتاب حكمت و هدايت نظر به تعالي انسانها از خاك تا افلاك دارد و اساسا آمده است كه آدميزادگان را از مغاك شهوات پستحيواني به اوج افلاك و سفرهاي علوي و آسماني برساند. كتابي كه با گذشت هزار و چهار صد سال، با زندگي آنان عجين شده و گويي با رگ و پوست و خون آنان در هم آميخته. لذا خواندن، درك مفاهيم و آموزش اين كتاب بزرگ به منزله زيستن و حيات دوباره ما با قرآن است.
از روزي كه متولد ميشويم تا روزي كه از اين جهان فاني توشه حيات اخروي را بر ميگيريم و رختسفر ميبنديم در غم و شادي و در زندگي اجتماعي و فردي با قرآن و حديثسرو كار داريم و همين ملازمت و خلط شدن زندگي با اين كتاب آسماني نياز به فهميدن و فهمانيدن آن را براي هر مسلماني آشكار ميسازد.
از اين گذشته بر همه آشكار است كه پس از فتح ايران توسط اعراب و لشكر اسلام، مردم ايران كه نداي حيات بخش اسلام را با گوش جان شنيدند، با شور و شوق تمام اين فرهنگ را پذيرفتند و در بالندگي و رشد آن در زمينههاي گوناگون علمي، اعتقادي، احتماعي و سياسي، ادبي و هنري پا به پاي ديگر مسلمانان حركت كردند (و چه بسا در مواردي گوي سبقت را از اعراب ربودند). و سرمايههاي جاودان و ماندگاري را براي ما آفريدند.
ادبيات كهنسال كشورمان چنان مفاهيم گوناگوني را از اين سرچشمههاي پربركت الهي وام گرفته كه بدون آشنايي با قرآن و حديث، آگاهي نسبت به تمامي زواياي سرودهها و نوشتههاي شعرا و نويسندگان ايراني به امري محال مبدل شده است. از طرفي، اين تأثيرپذيري تنها به حوزه مفاهيم محدود نشده و حوزه علوم ادبي و چگونگي به كارگيري كلمات و كيفيت كلام را نيز در برگرفته است.
يكي از اين سرمايههاي افتخارآميز ما سرودههاي شاعران و سخنوران و نوشتههاي دبيران و مترسلان و نويسندگان و تاملات عارفان و انديشههاي حكيمان و فيلسوفان ايراني مسلمان است . با نگاهي گذرا به آثار اين بزرگان پيداست كه بسياري از عبارات و تعبيرات و اشارات و استدلالهاي آنان به اقتباس يا الهام از اين كتاب مبين و يا احاديث ائمه معصومين (عليهما السلام) است.
تاريخ ادبيات نشان مي دهد كه هر چه زمان گذشته است، نفوذ معنوي قرآن كريم در ادبيات مردم مسلمان بيشتر شده است. مقصود اين است كه در صدر اسلام يعني قرن اول و دوم، ادبيات عرب آن مقداري كه قرآن بايد جاي خود را باز كند نكرده است، هر چه زمان مي گذرد قرآن بيشتر آنها را تحت نفوذ قرار مي دهد.
مي آييم سراغ شعرهاي مسلمانان فارسي زبان، رودكي كه از شعراي قرن سوم است اشعارش فارسي محض است يعني نفوذ قرآن آنقدرها زياد به چشم نمي خورد. كم كم كه پيش مي رويم به زمان فردوسي و بعد از او كه مي رسيم نفوذ قرآن را بيشتر مشاهده مي كنيم.
وقتيكه به قرن ششم و هفتم يعني به دوران مولوي مي رسيم، مي بينيم مولوي حرفي غير از قرآن ندارد، هر چه مي گويد تفسيرهاي قرآن است منتهي از ديدگاه عرفاني.
در صورتيكه بايد قاعدتاً عكس قضيه باشد يعني يك اثر ادبي در زمان خودش بيشتر بايد اثر بگذارد تا يك قرن و دو قرن بعد.
تمكين از ادبيات قرآني توسط شاعران و نويسندگان، يك عامل بسيار مهم است. با توجه به اينكه قرآن بهعنوان يك كتاب كاملاً ادبي، الگويي موفق و نمونه اعلاي تأثيرگذاري بر مخاطب است، مورد توجه شاعران و نويسندگان هوشيار ما قرار گرفته و آنان براي اعتلا و فخامت بخشيدن به آثار خود به سراغ قرآن رفتهاند. قرآن از روشهاي ديگري از جمله تمثيل نيز استفاده كرده است. اين روش هم مانند ساير روشها براي قابل فهم كردن مطالب مورد استفاده قرار گرفته است. البته تمثيلات قرآن، تمثيلات خاصي هستند. بهعنوان مثال، وقتي قرآن ميخواهد در اذهان تصوري از بهشت ايجاد كند، ميگويد: “جنات تجري تحتها الانهار” و به اين ترتيب ذهن انسان را به سمتي سوق ميدهد كه ميتواند يك حوزه فكري و ذهني را از بهشت مجسم كند. زماني نيز كه ميخواهد خداوند را بشناساند، ميفرمايد: “الله نورالسماوات و الارض” به اين ترتيب ذهن را به يك حقيقت نوراني متمايل ميكند. سپس تعريفش از اين حقيقت نوراني خاصتر ميشود و ميگويد: “مثل نوره، كمشكاة فيها مصباح المصباح” و با اين تعريف، مفهومي را كه ما از نور محسوس ميشناسيم، از ذهنمان دور ميكند. سوگند خوردن نيز يكي ديگر از روشهاي قرآني است. قرآن هيچ نيازي به سوگند خوردن ندارد. اما چون مردم با سوگند مطلبي را بيشتر باور ميكنند، قرآن نيز چنين ميكند و گاه در بعضي از سورهها از جمله دو سوره شمس يا ضحي سوگندهاي مكرري ميآورد.
تأثير قرآن در فرهنگآفريني چندين تمدن فوقالعاده بوده است. ما چندين روايت از اسلام داريم كه همه اسلام است. اسلام ايراني، اسلام مصر، اسلام سوريه، اسلام اسپانيا و … و اسلام ايراني كه مرحوم هانري كربن كه اسلامشناس و ايرانشناس و شيعه شناس بزرگ فرانسوي باب كرده است كاملاً اصطلاح درستي است. يعني اسلام ايراني كه منظور تشيع است و قبل از اينكه حتي تشيع مذهب رسمي ما بشود بسياري از ايرانيها در علوم حديث و علوم قرآن پيشروي داشتند و نيز در علوم دستور زبان و صرف و نحو تا فلسفه و كلام كه الآن از اثرات آن معلوم است كه ايرانيها چه قدر تلاش كردهاند. يعني چندان تلاش كردهاند كه او از اسلام ايراني سخن ميگويد و به حق هم سخن ميگويد. پيش از اينكه شيعه در ايران سراسري شود يعني در قرن 10 و پيش از آن هم در قرون طلايي (قرن 4) كه اوج تمدن اسلامي بوده سهم ايرانيها چه در ادارة حكومت و راه بردن اجتماع و چه در فرهنگآفريني بسيار بوده است و قرآن نقش اول را ايفا ميكرده؛ در لغتنامهها حضور داشته، همچنين در فلسفه، عرفان و فقه حضور داشته. اصول فقه پر از مثالهاي قرآني است. علم حديث بايد با قرآن سنجيده شود و علم فقه كه از آيات احكام در درجة اول استفاده ميشود. تمدن به جنبة سختافزاري ميگويند و فرهنگ به جنبة نرم افزاري. به قول قديميها به آن نقطة زير ساخت ميگويند و به اين روساخت. مثل عرفان و شعر و فرهنگ و علم و …. بدون تمدن فرهنگ وجود ندارد و بدون فرهنگ هم تمدن.
قرآن همچنان در همة اركان تمدن و فرهنگ ما تأثير داشته و در شعر ما هم تأثير داشته است.
غالب كساني كه در حوزه ادبيات فارسي صاحب نامند، يا اشعري مذهبند و يا شيعه. از طرفي هم در بين اشعاره و هم در بين شيعيان، فرقههاي مختلفي داريم كه خوشبختانه آثار تمامي آنها كمابيش از آيات و احاديث تأثير پذيرفته است و اصولاً امروز نميتوان در حوزه تاريخ ادبي ايران اثري يافت كه متأثر از قرآن و حديث نباشد. ولي به يك نكته بايد توجه داشت و آن، اين است كه در دورهاي از تاريخ كشورمان، برخي شاعران به نوعي تأويلگرايي در آيات و احياناً احاديث ميل پيدا كردند، بخصوص شاعراني همچون ناصرخسرو كه معتقد به مذهب اسماعيليه بودند. از اين رو برداشتهاي خاصي از آيات قرآن و احاديث در آثار اين گروه از شاعران راه يافته است. از طرفي عرفا با برداشتهاي ذوقي از آيات كه به اشعارشان نيز راه پيدا كرد، مسائلي را مطرح كردند كه با برداشتهاي مفسران شيعه يا معتزلي از قرآن، سنخيتي ندارد و بر اين اساس مخالفتهايي هم با اين گروهها در طول تاريخ صورت گرفته است.علماي ادب در تدوين علوم ادبي دست به يك الگوبرداري جدي از قرآن زدهاند و به طور قطع در همه آثاري كه از سوي علماي ايراني و عرب در اين حوزه نوشته شده، بسياري از شواهد مثال از قرآن گرفته شده است. در برخي كتابها حتي كتابهايي كه به زبان فارسي نوشته شدهاند ،گاه مشاهده ميكنيم كه براي يك صنعت ادبي هيچ شاهد مثالي جز آيه قرآن نيافتهاند و همين شاهد مثال هم مدام در كتابهاي مختلف تكرار شده است. بنابراين ميتوانيم با قاطعيت بگوييم كه ادبيات فارسي نه تنها از لحاظ مضمون، بلكه از لحاظ صناعات ادبي نيز به شدت تحت تأثير قرآن و حديث، اين سرچشمههاي جوشان فيض و رحمت بوده است و در واقع بايد جاذبههاي ادبياتمان را تا حدي بسيار، مرهون زيبايي و شكوه كلام الهي و ائمه اطهار بدانيم.
سعدي خود در اين مورد مي گويد:
همه قبيله ي من، عالمان دين بودند مرا معلم عشق تو، شاعري آموخت.
تاثيرات زيادي، دين اسلام در تمام شئون زندگي ايرانيان بويژه در عرصه ادبيات از خود به جاي گزارده تا جائيكه ما بيشتر كتابهايي كه از پيشيايان برجاي مانده نگاهي بكنيم خواهيم دريافت كه كمتر موضوع ادبي است كه مايه خود را از مفاهيم قرآني نگرفته باشد به گونهاي كه بيشتر مفاهيم مطالب آنها يا بطور آشكار و يا غير مستقيم مانند كنايه و ايهام به بيان نكتهاي حكمت آموز كلام خداوند اشاره شده و در اين زمينه كافي است به قلم بزرگ مرداني چون مولوي، سعدي، فردوسي و ديگر آثار منظوم و منثور نظري كنيم تا در يابيم كه چقدر از آيات و اشارت و عبارت و يا نكات و دستورات تربيتي و اخلاقي، علمي و سياسي،… آورده و با شعرهات خود ذهن بشر را به تكاپو انداختهند.
در تاريخ ادبيات فارسي، نشانههاي تاثير قرآن در نظم و نشر فارسي كاملا مشهود است. از جهات متعدد و به صور گوناگون شعرا و نويسندگان ما از عبارات و مضامين آيات قرآني و الفاظ قرآني استفاده كردهاند. اين استفاده يا به عين عبارت بوده يا به مضمون يا به صورت اشاره و تلويح و درج يا به صورت حل و ترجمه يا به صورت كاربرد الفاظ قرآني نمونههاي زيادي در دورههاي ادبي زبان فارسي سراغ داريم كه اين تاثيرات را كاملا نشان ميدهد. در قرن چهارم هجري اصولا معارف اسلامي پايه و اساس فرهنگ جوامع مسلمان بود و در همه شئون زندگي مسلمانان نفوذ داشت. طبعا شعر و ادب نيز از اين تاثير و نفوذ بيبهره نماند. در اشعار فارسي كه از اين دوره (عصر ساماني) برجاي مانده، شواهد متعددي براي اين تاثير ميتوان يافت. در اشعاري از اين دوره، مضامين و قصص قرآني و احاديث نبوي به درجات و صور گوناگون بازتاب پيدا كرده است. مثلا در اشعار رودكي ميبينيم: “حجت يكتا خداي و سايه اويست / طاعت او كرده واجب آيت فرقان” كه اشاره دارد به “و اطيعوالله الرسول و اولي الامر منكم” (آيه 62 سوره نسا). يا جاي ديگر ميگويد كه “سماع و باده گلگون و لعبتان چو ماه / اگر فرشته ببيند در اوفتد در چاه” كه اشاره به داستان هاروت و ماروت در قرآن است. باز هم رودكي ميگويد: “زلفينك او بر نهاده دارد / بر گردنهاروت زاولانه” (زاولانه = بند آهنين) كه باز به داستان هاروت و ماروت در آيه 96 سوره بقره اشاره دارد. از ابوشكور بلخي در همين دوره داريم: “از دور به ديدار تو اندر نگرستم / مجروح شد آن چهره پر حسن و ملاحت / وز غمزه تو خسته شد آزرده دل من / وين حكم قضايست جراحت به جراحت” كه به آيه قصاص (49) در سوره مائده اشاره دارد. يا باز شهيد بلخي ميگويد: “به منجنيق عذاب اندرم چو ابراهيم / در آتش حسراتم فگند خواهندي” كه به داستان ابراهيم و نمرود در سوره انبيا (آيات 61 _ 69) اشاره دارد.
در مدارس نظاميه كه به همت خواجه نظامالملك وزير دانشمند سلجوقي در قرن پنجم هجري در ايران شكل گرفت، درسهاي يكنواختي تدريس ميشد كه از جمله دروس آموزش علوم اسلامي از قبيل تفسير و حديثشناسي بود و به همين دليل اكثر شعرا و نويسندگان و عالمان ما برخاسته از همين مدارس بودهاند. بنابراين، ميتوان گفت نظاميهها در ترويج علوم اسلامي و رونق ادبيات و نيز در تأثيرپذيري ادبيات از قرآن و حديث نقش مهمي ايفا كردهاند. البته در همينجا بايد به عامل ديگري هم اشاره كرد كه آن رونق بازار وعظ است. همانطور كه ميدانيم شيوع تصوف در ايران و ظهور شخصيتهاي برجستهاي كه اين نوع تعليمات را سرلوحه فعاليتشان قرار ميدادند، سبب شد تا شاگردان اين افراد نيز كه عمدتاً ادبا، فضلا و دانشمندان آن دوره يا دوره بعد بودند، تحت تأثير وعظ و خطابه قرارگيرند و انديشههايي را كه از اين مجالس اخذ ميكردند در آثار خود منعكس كنند و به اين ترتيب استفاده از آيات و احاديث از اين طريق نيز در ادبيات فارسي رونق بيشتري يافت.
در مورد راز نگهداري و غيبت نكردن حافظ عليه الرحمه ميفرمايد:
پير گلرنگ من اندر حق ارزق پوشان رخصت خبث نداد از نه حكايتها بود
كه بيت فوق اشاره به آيهاي از قرآن است. پيرگلرنگ در اين بيت كنايه از شراب گلرنگ و يا شايد هم پير مغان باشد و بدان مناسبت كه چهرهاي صورتي گلفام دارد و ازرق پوشان كنايه است از صوفيه بدان مناسبت كه خرقه كبود ميپوشند. رخصت خبث نيز به معني اجازاه افشاي خباثتها، پليديها است چرا كه غيبت كردن كار بد و حرامي است و مفهوم اين بيت بر گرفته از آيه شريفه ” و بعضي، بعضي ديگر را غيبت نكنيد آيا دوست داريد يكي از شما گوشت برادرش را بخورد در حاليكه كراهت دارد از آن” گرفته شده است.
خاقاني شيرواني در مورد فطرت پاك اوليه مي گويد:
چنان در بوته تلقين مرا بگداخت كاندرمن نه شيطان ماند و وسواسش نه آدم ماند و عصيانش
در توضيح اين بيت آمده كه من به آن فطرت پاك اوليه بازگشتم نه ميدانم شيطان چيست نه آدم كيست. ” اشاره به آيه : ” وعصي آدم ربه فخوي".
و باز اين مثالها زياد است كه در اين فرصت ممكن نيست كه تمام شعرها بيان گردد؛ پس به اين چند مورد اكتفا ميكنيم. در گلستان سعدي آمده كه:
- پس در هر نفسي نعمت موجودست و بر هرنعمتي شكري واجب.
كه اشاره به آيه هفتم سوره ابراهيم ميباشد كه ” اگر واقعا سپاسگزاري كنيد نعمت شما را افزون خواهم كرد و اگر ناسپاسي نمايي قطعا عذاب من سخت خواهد بود".
بطور كلي در اشعار شاعران و نثرهاي نويسندگان به غير از آيات الهي به سخن معصومان و احاديث آنها بسيار اشاره كردهاند.
اما بزرگترين چيستان و به بيان ديگر سرّ اسرار هستي آفريدگار است و در كنار آن چرايي آفرينش و از كجايي آن ، هان كه مولانا ميگويد:
از كجا آمده ام آمدنم بهر چه بود به كجا مي روم آخر ننمايي وطنم
نخست بايد گفت كه تأثير قرآن و حديث بر ادبيات فارسي همچنان مشهود است و كساني همچون شهريار، مهرداد اوستا و حتي شاعران نوپردازي مانند اخوان ثالث در آثارشان به آيات و احاديث و قصص قرآني توجه داشتهاند. در مورد تغيير در نحوه استفاده ادباي گذشته و معاصر، چنين به نظر ميرسد كه در شعر و نثر قديم انعكاس آيات و احاديث در اشكال متنوع و متعددي صورت ميگرفت، از جمله درج كامل، درج ناقص، تضمين، اقتباس، تلميح و… در بعضي از دواوين، آيهاي به جاي يك مصرع آمده است. بهعنوان مثال “بسمالله الرحمن الرحيم” را نظامي بهعنوان مصرعي در ابتداي مخزنالاسرار آورده است، ولي اكنون آيات و احاديث بيشتر به صورت تلميح و اشاره مورد استفاده قرار ميگيرد.
بعد از ظهور اسلام در ايران، نزديك به دو قرن ادبيات فارسي مكتوب قابل توجهي نداشتهايم. البته اين نكته به اين معنا نيست كه ادبا و شعراي ما از نوشتن و سرودن دست كشيدند بلكه بنا بر ضرورتهايي كه در آن هنگام به وجود آمد، به زبان عربي تمايل پيدا كردند ولي نكتهاي كه بايد آن را مورد توجه قرار دهيم، اين است كه اين تأثيرپذيري به مرور در بين ادبا و شعراي ما بيشتر شده. مثلاً اگرچه رودكي بهعنوان نخستين شاعر پرمايه ايراني در دوره اسلامي مطرح است و تحت تأثير قرآن، حديث و فرهنگ ديني قرار دارد، منتها ميزان اين تأثير نسبت به شاعري كه در اواخر قرن پنجم و اوائل قرن ششم ميزيسته كمرنگ است. يعني تأثيرگذاري قرآن و حديث را در رودكي، دقيقي و فردوسي نسبت به حديقه سنايي به مراتب كمتر ميبينيم. در دوره غزنوي هم شواهد متعددي از تاثير آيات قرآني و مضامين قرآني در شعر فارسي داريم. مثلا در اين شعر از ناصر خسرو ميخوانيم: “نز پي بازي آفريد تو را / چه كني بيهده حديث دراز / بازگشتت به سوي يزدانست / چند باشي اسير آز و نياز". “نز پي بازي آفريد تو را” اشاره است به “افحسبتم انما خلقناكم عبثا و انكم الينا ترجعون” كه در سوره مومنون (آيه 115) آمده است. يا باز ناصر خسرو ميگويد: “زندگاني دراز خواهد مرد / از پي خفت و خيز از پي خورد / تا مزه بيشتر تواند يافت / تا بزه بيشتر تواند كرد” كه اشاره است به آيه “بل يريد الانسان ليفجر امامه” در سوره قيامة (آيه 5). به خصوص در مورد ناصر خسرو، استاد دكتر مهدي محقق تحقيق زيادي كرده و تمام اين اشارات قرآني را در ميان اشعار او نشان داده است.
يا در همين دوره غزنوي از عنصري داريم: “در دشمنانت گرچه كثيرند خير نيست / چونان كه گفت يزدان لاخير في كثير” كه اشاره است به سوره نسا، آيه 114: “لا خير في كثير من نجويهم". در اينجا عنصري به صراحت اشاره ميكند كه اين عبارت قرآني است. در جاي ديگر باز عنصري اشاره دارد به داستان هاروت و ماروت در سوره بقره و ميگويد: “زهره به دو رخسار تو داده همه زيور / هاروت به دو چشم تو داده همه دستان.”
يا اشاره منوچهري به داستان آبستن شدن مريم در اين شعر: “بي شوي شد آبستن چون مريم عمران / وين قصه بسي خوبتر و خوشتر از آنست /زيرا كه گر آبستن مريم به دهان شد / اين دختر رز را نه لبست و نه دهانست” كه برگرفته از دو آيه از سوره انبيا و تحريم است: “فنفخنا فيها من روحنا” (آيه 91 سوره انبيا)، “فنفخنا فيه من روحنا” (آيه 12 سوره تحريم).
ناصرخسرو قبادياني بلخي يكي از حكماء و شعراي نيمهء دوم قرن پنجم هجري است ، ايام شباب را به عيش و نوش گذراند اما در سن چهل و سه سالگي تحول معنوي براي او پيش آمد از تعلقات چشم پوشيد و به سوي كعبه روانه شد. پس از زيارت كعبه به مصر رفت و با دعاه اسماعيليه آشنا شد و زندگاني معنوي تازهاي را آغاز كرد. پس از بازگشت به خراسان، بيپروا به نشر دعوت فاطميان پرداخت . ناصرخسرو داراي تاليفات زيادي است از جمله: وجه دين، جامعالحكمتين، زادالمسافرين، سفرنامه و ديوان اشعار. او در فن قصيدهسرايي استادان استادي مسلم است . او حكيمي است الهي و در مبحث الهيات و تاويل آيات قرآن نظراتش شايان توجه است . اسماعيليه و ناصرخسرو به تاويل قائلند و آيات قرآن را به كلي تاويل ميكنند: “شورست چو دريا بمثل صورت تنزيل تاويل چو لؤلؤست سوي مردم دانا” و در “جامعالحكمتين” ميگويد: “مر كتاب خداي را تاويل است ، اما بتاويل عقلي گويند صفات مخلوق را از خالق نفي كنيم” ناصرخسرو، قرآن كريم را از حفظ داشته و به سبب اعتقاد محكم او نسبت به قران، در شعر خويش از اين كتاب آسماني بسيار تاثير پذيرفته است . در اين رساله كوشيدهايم تا تاثير قرآن كريم را در شعر ناصرخسرو براساس ابواب زير بررسي كنيم: تلميح به قصص قرآن: ناصرخسرو طبق روش خاص خود به قصص مختلف قرآن اشاره كرده است ، مانند داستان خلقت آدم و سجده نكردن شيطان بر او، داستان هاروت و ماروت ، داستان حضرت نوح و كشتي و طوفان و غيره. اشاره به آيات قرآن كريم: در اين بخش بيتهايي از ديوان ناصرخسرو كه در آنها به سورهاي از قرآن يا آيهاي از آيات قرآن كريم اشاره شده، آورده شده است ، در هر مورد آيهء مورد نظر را نيز ذكر كردهايم. معني و مفهوم آيات : ناصرخسرو در بسياري از اشعار خود مضمون آيات قرآن كريم را آورده است ، آنچنان كه به خواندن آن بيت ، و آشنايي مختصر با قرآن كريم، آيهء مورد نظر به ذهن ميرسد. در اين بخش ، ابياتي را آوردهايم كه مفاهيم آن از مفاهيم آيات قرآن اقتباس شده است . مفردات قرآن كريم: در اين بخش اشعاري از ديوان ناصرخسرو ذكر شده است كه شاعر در آنها، لغات و تركيباتي را از قرآن گرفته است . كاربرد اين لغات و تركيبات گاهي هيچ ارتباطي به آيهء قرآن ندارد و گاهي نيز با آيات قرآن مرتبط است . تشبيهات قرآن كريم: آخرين بخشي كه در رسالهء حاضر به آن پرداخته شده است تصاوير قرآني و تشبيهاتي است كه ناصرخسرو با استفاده از قرآن كريم در ديوان خود آورده است . در اين رساله، هر جا آيهاي نقل كردهايم، ترجمهء آن را نيز تفسير ابوالفتوح رازي آوردهايم.
صبر و شكيبايي قرآن در نظم شاعران
يا ايهَا الَّذينَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَ صابِرُوا وَ رابِطُوا وَ اتَّقُوا اللّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ؛ آلعمران/200 ؛ اي اهل ايمان! در كار دين صبور باشيد و يكديگر را به صبر و مقاومت سفارش كنيد و مراقب كار دشمن باشيد تا شايد رستگار گرديد.
إِنَّما يوَفَّى الصّابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَيرِ حِسابٍ؛ زمر/10؛ صبر كنندگان را مزد بيشمار داده ميشود.
وَ إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا فَإِنَّ ذلِكَ مِنْ عَزْمِ اْلأُمُورِ؛ آلعمران/186؛ و اگر صبر پيشه كنيد و پرهيزكار شويد (البته ظفر بيابيد) كه ثبات و تقوا سبب نيرومندي و قوت اراده در كارها است.
هيچ عمــل نـزد خــداي جليـل نيسـت به مقبـولي صبـر جميـل
صبر گشاينـده هر مشكـل است همدم جان است و اسير دل است
همه كارها از فرد بستگي گشايد و ليكن به آهستگي
نظامي
چو بر رشته كاري افتد گره شكيبايي از جهد بيهـوده به
تيغ حلـم از تيغ آهـن تيزتر بل ز صد لشكر ظفر انگيزتر
مولوي
صبر و ظفر هر دو دوستان قديمند بـر اثـر صـبر نـوبـت ظفـر ايــد
حافظ
منشين ترش از گردش ايام كه صبر تلخ اسـت و ليكن بر شيــريـن دارد
سعدي
اي دل صبور باش و مخور غم كه عاقبـت اين شام صبح گردد و اين شب سحر شود
حافظ
برای درمان وسواس
وصیه های اساسی پیشگیری و درمان :
1 – شرایط پرتنش خانوادگی ، بیماری وسواس را تشدید می کند، سعی کنیم محیط خانواده را آرام سازیم.
2 – اعضای خانواده از قضاوت، انتقاد یا مسخره کردن رفتارهای وسواسی بیمار خودداری نمایند.
3 – خانواده باید بپذیرد که وسواس نیز یک بیماری است، با درک این موضوع بهتر می توان به بیمار کمک کرد.
4 – در بسیاری از موارد نباید منتظر پاسخ های درمانی سریع و آنی بود، بلکه باید هر گونه پیشرفتی (حتی اندک) را در درمان موفقیتی بزرگ دانست و آن را تقویت کرد.
5 – در برخورد با بیمار از سرزنش های کلامی مانند «نکن» ، «نشور» و «مگر نمی دانی این کار را نباید بکنی: اکیداً پرهیز نمائیم، زیرا به جای کمک کردن موجب تشدید بیماری می شویم.
6 – از مراقبت بیش از حد فرد مبتلا خودداری کنیم، اغلب بهتر است کاری با او نداشته باشیم.
7 – سعی کنیم اعتماد به نفس بیمار را تقویت کنیم.
8 – وسواس یک بیماری اضطرابی است با پذیرش بی قید و شرط و همدلی بیمار در تقلیل اضطراب او بکوشیم.
9 – همکار و همیار بیمار باشیم تا زودتر به نتیجه برسیم، حمایت یکی از اعضای خانواده و یا یک دوست خوب می تواند روند درمانی را سرعت ببخشد.
10 – رفتار درمانی نیازمند شکیباییش، بردباری و … است ، پس در بالا بردن پایداری، دانش و بردباری فرد بیمار تلاش کنیم.
11 – ثبات و پایداری خود را در کمک به بیمار حفظ کنیم.
12 – در روزهایی که بیمار آرامش دارد او را دلگرم و تشویق کنیم تا بتواند راه مثبت مبارزه با افکار ناخوشایند را تا انتها ادامه دهد.
آنچه که در بالا گفته شد عوامل کاهش دهنده و پیشگیری کننده است ؛ باید بدانیم که وسواس بیماری ای است که با خود درمانی از بین نمی رود و برای درمان باید به متخصص (روانشناس بالینی و یا روانپزشک) مراجعه کرد.
وسواس
تعریف وسواس :
“وسواس” عبارت است از رفتارها، عقاید ، افکار یا تصوراتی که تکرار شونده و پایدار هستند. برخی معتقدند که وسواس نوعی غریزه واخورده و ناخودآگاه است. حالتی که در ان فکر، میل یا عقیده ای خاص که اغلب وهم آمیز و اشتباه است، آدمی را در بند خود می گیرد، بطوریکه اختیار و اراده را از او سلب می کند.
نشانه های وسواس
1– ترس : فرد وسواسی همواره می ترسد که دچار حادثه ناگوار شود( اگر از خیابان عبور کنم، تصادف خواهم کرد) بیمار حتی گاهی برای رهایی از ترس خود که البته کاملاً بی دلیل است دست به کارهای خطرناک می زند.
2 – اجبار و لزوم : فرد در خود احساس الزام به انجام عملی دارد و ناچار است اعمال و رفتاری را به صورت اجباری انجام دهد، بطوریکه فرد با وجود آگاهی از بیماری اش خود را مجبور به انجام رفتارهای تکراری می داند.
3 – احساس ناتوانی : در مواجهه با مشکل، احساس ناتوانی و درماندگی می کند و قادر به کنترل آن نیست.
4 – دقت و نظم افراطی : فرد در تکرار رفتارهای وسواسی دقیقاً از نظم و ترتیب خاصی پیروی می کند که موجب آزار اعضای خانواده می شود.
5 – پرخاشگری : گاهی برای انجام رفتارهای وسواسی دست به کارهایی می زند که با پرخاشگری و عصبانیت و حتی خودآزاری همراه است.
6 – وارسی کردن : شخص وسواسی وقتی کاری می کند از انجام آن اطمینان ندارد. مثلاً موقع خروج از منزل دچار تردید می شود: «آیا در را قفل کرده ام؟» «آیا گاز را خاموش کرده ام ؟» و …
7 – شک در انجام فرائض دینی : مثلاً هنگام نماز خواندن وقتی اعمال اولیه را انجام می دهد به این فکر می افتد که آیا تکبیرة الاحرام را گفته یا نه ؟ رکعت سوم است یا چهارم؟ وضو را صحیح انجام داده یا نه ؟
8 – تکرار : فرد عملی را بارها انجام می دهد، مثلاً دست خود را بارها و بارها می شوید تا شاید آرام بگیرد.
9 – آداب و رفتار خرافی : چنانچه فردی به این نوع وسواس مبتلا شده با شد به برخی از اشیاء خاص حساسیت نشان می دهد. ممکن است معتقد باشد اگر موقع خروج از منزل به شی ء خاص (قفل، دستگیره) دست نزند اتفاق بدی می افتد و یا اشیاء و روزهای خاصی را نحس و یا موجب بدشانسی می داند.
آقا خسته ام...
آقا اجازه!دلزده ام ازتمام شهر
بی تو دلم گرفته ازاین ازدحام شهر
آقا اجازه!دست خودم نیست خسته ام
در درس عشق من صف آخر نشسته ام
در این کلاس عاطفه معنا نمی دهد
اینجا کسی برای تو بر پا نمی دهد
آقا اجازه!بغض گرفته گلویمان
آنقدر رد شدیم که رفت آبرویمان…..
برگرفته از وبلاگ دل تنگ امام زمان (عج) - deltang.blog.ir